💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_چهل_و_هفتم
دراز کشید رو تخت و گفت:
_اسماء حال رانندگے رو ندارم.😪
دستش و گرفتم و بہ زور از رو تخت بلندش کردم.
دستم و گذاشتم رو کمرمو با اخم گفتم:
_خب من رانندگے میکنم بعدش یادت رفتہ امروز...
حرفمو قطع کردو گفت:
_میدونم پنچ شنبست اما دلم نمیخواد برم بهشت زهرا.😞
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:
_چے؟😳
سابقہ نداشت علے عاشق اونجا بود. در هر صورت ترجیح دادم چیزے نگم.
چادرم رو از زمین برداشتم و گفتم:
_باشہ پس مـن میرم.
بلند شد جلوم وایساد:
_کجا؟
_برم دیگہ فکر نکنم کارے با من داشتہ باشے.🙂
_یعنے دارے قهر میکنے اسماء؟
_مگہ بچم؟
_خب باشہ برو ماشینو روشـن کن تا من بیام.
_کجا؟🤨
_هرجا کہ خانم دستور بده. مگہ نمیخواستے حالمو خوب کنے؟😉
لبخندے زدم و گفتم:
_عاشقتم علے❤️
لبخندے تلخ زد و گفت:
_من بیشتر حضرت دلبر❣
ماشیـن رو روشـن کردم ساعت ۵ بعدظهر بود داشتم آینہ رو تنظیم میکردم کہ متوجہ جاے خالیہ پلاک شدم ناخودآگاه یاد حرفهاے فاطمہ افتادم.💭
اسم مصطفے رو تو ذهنم تکرار میکردم اما بہ چیزے نمیرسیدم مطمئن بودم علے چیزے نگفتہ درموردش. از طرفے فعلا هم تو ایـن شرایط نمیشد ازش چیزے پرسید.
چند دقیقہ بعد علے اومد
_خب کجا بریم آقا؟😉
_هرجا دوست دارے🙂
ماشین رو روشن کردمو حرکت کردم. اما نمیدونستم کجا باید برم.
بیـن راه علے ضبط رو روشـن کرد.🎼
مداحے نریمانے:
"میخوام امشب با دوستاے قدیمم هم سخـن باشم شاید مـن هم بتونم عاقبت مثل شهیدان شم
میرم و تک تک قبراشونو با گریہ میبوسم بخدا مـن با یاد ایـن رفیقام غرق افسوسم"
فقط همینو کم داشتیم.🤦🏻♀
تکیہ داده بود بہ صندلے ماشیـن بہ رو برو خیره شده بود.👀
بعد از چند دقیقہ پرسید:
_اسماء کجا میرے؟
چند دقیقہ مکث کردم. یکدفعہ یاد کهف الشهدا افتادم.
لبخند زدم و گفتم:
_کهف و الشهدا.☺️
احساس کردم کمے بهش آرامش میده.👌🏻
آهے کشید و گفت:
_کهف را عاشق شوے آخر شهیدت میکند.🥀
هیییے یادش بخیر...😪
_چے یادش بخیر؟
_هیچے با رفقا زیاد میومدیم اینجا.
_اِ تا حالا چیزے نگفتہ بودے...
_پیش نیومده بود.
_آها باشہ.
تو ذهنم پر از سوال هاے بے جواب بود اما نباید میپرسیدم.
نزدیک ساعت ۶ بود کہ رسیدیم کهف.🕕
خلوت بود.
از ماشین پیاده شدیم و وارد غار شدیم.🚶🏻♂
همیـن کہ وارد شدیم آرامش خاصے پیدا کردم.✨
اصلا خاصیت کهف همیـن بود وقتے اونجایے انگار از تعلقات دنیایے آزاد میشے هیچ چیزے نیست کہ ذهنت رو درگیر و مشغول کنہ.🌱
کنار قبر ها نشستیم فاتحہ خوندیم.
چند دقیقہ بینمون سکوت بود.
علے سکوت و شکست و بدون هیچ مقدمہ اے گفت:
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️