💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هفتادم
نشست بالا سرم و گفت:
_بخواب
_تو نمیخوابے مگہ؟
_چرا ولے باید اول مطمعن بشم کہ تو خوابیدے بعد خودم بخوابم.😴
_اِ علے
دستشو گذاشت رو دهنمو گفت:
_هیس هیچے نگو بخواب خانوم جان🤫
پلکامو بہ نشونہ ے تایید بازو بستہ کردم و لبخند زدم.
دستے بہ سرم کشید و گفت:
_مرسے عزیز جان
خستہ بود ، چشماشو بہ زور باز نگہ داشتہ بود.
خوابم نمیبرد پتو رو کشیدم رو سرمو خودم و زدم بہ خواب.😴
چند دقیقہ بعد براے ایـݧ کہ مطمعـݧ بشہ کہ خوابم صدام کرد.
میشنیدم اما جواب ندادم.
آهے کشید و زیر لب آروم گفت:
_خدایا توکل بہ خودت
انقدر خستہ بود کہ تا سرشو گذاشت رو بالش خوابش برد.😴
پتو رو کنار زدم و سرجام نشستم.
برگشتم سمتش.
چہ آروم خوابیده بود.😴
گوشہ ے چشمش یہ قطره اشک بود.😢
موهاش بهم ریختہ بود و ریشهاش یکم بلند شده بود.
خستگے و تو چهرش میشد دید.
بغضم گرفت ، ناخدا گاه اشکام جارے شد.😭
دلم میخواست بیدار شہ و باهام حرف بزنہ ، تو چشمام زل بزنہ و مثل همیشہ بگہ _اسماء
_من هم بگم جانم علے؟
لبخند بزنہ و بگہ:
_چشمات تموم دنیامہ ها
منم خجالت بکشم و سرمو بندازم پایین
خدایا مـݧ چطورے میتونم ازش دل بکنم ، چرا دنیات انقدر نامرده؟
من تازه داشتم زندگے میکردم😞
حاضر بودم برگردم بہ اون زمانے کہ علے نیومده بود خواستگاریم همون موقعے کہ فکر مےکردم یہ بچہ حزب اللهے خشک و بد اخلاقہ و ازمن هم بدش میاد.😞
اخم کردناش هم دوست داشتنے بود برام.😢
علے اونقدر خوب بود کہ مطمئن بودم شهید میشہ...😭👌🏻
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️