#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم)
#امام_زمان
صبح بیدار شدم و غافل از اینکه حالم خوب شده، لباسهایی را شستم و به طرف بالکن رفتم تا آنها را روی طناب پهن کنم. ناگهان آفتاب را که از پشت کوه در آمده بود دیدم. دیدم همان جوان با همان عظمت آمد و فرمود: دیدی شما را شفا دادیم! من هم عرض کردم: حالا من چه کار کنم؟! فرمودند: به فلانی (و نام من را برده بودند) سلام برسان و بگو: مگر از من به خدا کسی نزدیکتر هست که دعایت را مستجاب کند!
✨💫✨
بعد هم رفتند. الان هم زنگ زدم که پیغام ایشان را به شما برسانم، نمیدانم معنی آن چیست. من هم به او گفتم: میبینید چه امام مهربانی داریم! شما چون به امیرالمومنین علیهالسلام محبت دارید فرزند ایشان هم مثل ایشان هستند و نگذاشتند کار شما به بیمارستان بکشد. به امام زمانتان بیشتر توجه کنید. او امام همه است. شما همه شیعه هستید خودتان را علی اللهی ندانید.
✨💫✨
بعد هم خداحافظی کردم دیگر نتوانستم جلوی گریههایم را بگیرم، از آقا امام زمان معذرت خواستم و تشکر کردم و برای پیشرفت روحیات خودم از ایشان کمک خواستم. تا چند روز این توجه و سلام حضرت در من حالت نشاط روحی ایجاد کرده بود و دوست داشتم به همه بگویم که حضرت به من سلام رساندند و پس از آن بیشتر به یاد ایشان بودم و روز به روز به ایشان از نظر روحی نزدیکتر میشوم.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
📗عنایات حضرت ولیعصر ارواحنافداه ص ٣٨٧
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2