#تشرف
#تشرفات (قسمت دوم):
#امام_زمان
💥چای آماده شد، یک استکان چای ریختم و در مقابل آن بزرگوار گذاشتم، فرمود: نه، ما از اینها نمی نوشیم. عرض کردم: پس دعایی بخوانید تا به عنوان شفا به حاج آقا بدهم. ایشان تبسمی کردند و استکان را تا نزدیک دهانشان بردند و مشغول دعا خواندن شدند، سپس استکان را سر جایش گذاشتند و بعد از خداحافظی با حاج آقای رفیعی، از جایشان بلند شدند.
✨💫✨
وقتی نزدیک درب اتاق رسیدند، روی مبارکشان را به طرف من کرده و سفارشاتی راجع به حاج آقای رفیعی کردند. من نیز در جواب می گفتم: چشم، چشم. در ضمنِ کلامشان و سفارشهایشان یک مطلبی را فرمودند که کسی از آن خبر نداشت، در آن وقت من متوجه نبودم. ایشان خداحافظی کردند و از اتاق خارج شدند، با خود گفتم: خوب است ایشان را تا درب حیاط بدرقه کنم، پشت سرشان به راه افتادم، هنوز از خانه خارج نشده بودند که از مقابل دیدگانم ناپدید شدند. وحشت و حیرت مرا گرفت. دوان دوان از خانه خارج شدم که شاید ایشان را یکبار دیگر ببینم.
✨💫✨
اما جز زن همسایه، کس دیگری در کوچه نبود، به آن زن گفتم: ندیدید آقایی که با این خصوصیات، همین الان از خانه ما خارج شدند، به کدام طرف رفتند؟ آن زن با تعجب گفت: هیچکس را ندیدم از خانه شما خارج شود، شاید خواب دیده ای! من دانستم که آقا وجود مقدس حضرت ولی عصر روحی فداه بودند که برای تفقّد و عیادت حاج آقای رفیعی به منزل ما آمده بودند.
📗مجله منتظران شماره ۳۲
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2