🦋داستانک "ستاره باران غدیر" بلند بگو یا علی نامم ربیعه است. من یکی از دادزن‌ها بودم. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) به ما سپرده بود، هرچه قرار است در خطبه بگوید، ما هم تکرار کنیم. بدون این‌که کلمه‌ای کم و زیاد کنیم. من و بقیه دادزن‌ها بلندی درست کردیم، که بین جمعیّت بالاتر باشیم و صدایمان رساتر شود. ما از تیزگوش‌ترین‌ها و بلند صداترین‌ها بودیم. جا به جا، توی بیابان بین مردم ایستادیم. پیامبر خطبه‌ی بلندی خواند. من هم، تا جان داشتم، صدایم را ریختم توی حنجره و داد زدم. جمله به جمله اش، فریاد زدم. خطبه‌ی پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با همیشه فرق داشت. اصلاً حال خود پیامبر هم عجیب بود. با شعف و شادی حرف می‌زند و دست علی (علیه السّلام) را محکم چسبیده بود. یک جایی از خطبه هم گفت: «هر کس من مولای او هستم، از این به بعد این مرد؛ همین علی که دستش را بالا گرفته‌ام مولا و امیر اوست.» ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯