🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊
🕊🌹
🕊
ࢪمآن↻⇦
💜جبهہۍ عآشقۍ💜
#بہ_قلم_بانو
#قسمت67
#ی
#محمد
همون جایی که گفت منتظر موندم که ارغوان رسید و یه ماشین مدل بالا رسید و ارغوان سوار شد حرکت کرد.
اخ ارغوان دارم برات منو گول می زنی دختره ی چش سفید اره؟چی برات کم گذاشتم اخه؟
#ارغوان
چشم که باز کردم توی یه کارخونه متروکه بودم و وسط کارخونه به ستون بسته شده بودم.
با ترس به اطراف نگاه کردم یه عده ای اینجا بودن می شناختمشون.
علی خان بود رفیق صمیمی بابا!
نکنه تمام اون حرف ها نقشه علی خان بود؟
ولی عکس و فیلم های محمد با دختره چی؟
تا چشمای باز و هراسون مو دید سمتم اومد و بی درنگ مشت محکمی توی دل ام زد که جیغ ام توی کارخونه پیچید.
اییی بلندی گفتم و حس کردم دل و روده ام ترکید.
داد کشید:
- حالا بابای خودتو می فروشی اره دختره ی عوضییییی.
افتاد به جون ام و تا می خورد می زدتم فقط توی صورت ام نمی زد همش توی تن ام می زد.
از درد رو به موت بودم که چونه امو توی دست ش گرفت گفت:
- حالا کار دارم باهات می خواستی ازدواج کنی اره؟هه باشه زدی بابات رفیق منو بدبخت کردی عمرا بزارم خوشبخت بشی!می خوام با عشقت لایو بگیرم می شینی درست درمون بهش می گی بازی ش دادی ازش استفاده کردی فقط یه کلمه اضافه بگی می کشمت فهمیدی؟
چشمامو با درد روی هم بستم و سر تکون دادم.
داد کشید:
- اکبر بیا باز ش کن.
یه مرد لاغر قد بلند کچل اومد سمتم و دست و پاهامو باز کرد.
دور مچ دستام تمام زخم شده بود.
همون سر جام سر خوردم و نشستم.
از درد نفس نفس می زدم