🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق#19
پرهام وقتی دید منم با ناراحتی به فکر فرو رفتم
ضربه ای به بازوم زد و با خنده گفت:
_ پاشو برو نخواستیم اومدی منو از ناراحتی در بیاری خودت ناراحت شدی
خندیدم و خواستم چیزی بگم که پرهام با لحن جدی گفت:
_آبجی جونم برو نگران من نباش عادت میکنم
بعد با خنده طوری که ناراحتیم رو از بین ببره ادامه داد:
_هر روز بهت زنگ میزنم اونقدر کلکل میکنیم
که دیگه دلمون برای همدیگه تنگ نشه
بغلش کردم و با بغض گفتم:
_بهترین داداش دنیایی خدا روشکر که برادری مثل تو دارم
ازم جدا شد، چشاش از اشک پر شده بود
اما با خنده گفت :
_برو دیگه به قول بابا هندی بازی درنیار
از اتاق پرهام بیرون رفتم و به اتاق خودم قدم برداشتم
روی تختم دراز کشیدم امروز یه روز خاص و دلنشینی برام بود
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀