عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #72 پسره با چندش نزدیک ترم شد.... وقتی حرف میزد بوی شراب به شدت
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 آرشام_اونین کوجیسی(شوهرش) پسره هول شد و سریع رفت عقب چون مست بود کم بود زمین بیوفته و با شرمندگی گفت: _اوزگینیم کارداش(ببخشید داداش) و سریع با دوستاش ازمون دور شدن آرشام با اخم به طرفم چرخید وعصبانی گفت: _وقتی با من نمیای دلیل نمیشه که سرخود... تو خیابون های ترکیه راه بیوفتی بری اینور و اونور پدرت تو رو به من سپرده ...... پس تا وقتی که تو عملیات هستی حق نداری سرخود عمل کنی فهمیدی؟؟ از طرز حرف زدنش عصبانی شدم و گفتم: و از اتاق بیرون رفتم مهران نگام کرد و گفتم : _اوه خانم زیبا شما از کجا نازل شدین؟؟ چشم غره ای نثارش کردم و سریع به آرشام نگاه کردم که دیدم سریع نگاهش رو ازم گرفت... رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀