🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق#73
آرشام_اونین کوجیسی(شوهرش)
پسره هول شد و سریع رفت عقب چون مست بود کم بود زمین بیوفته
و با شرمندگی گفت:
_اوزگینیم کارداش(ببخشید داداش)
و سریع با دوستاش ازمون دور شدن
آرشام با اخم به طرفم چرخید وعصبانی گفت:
_وقتی با من نمیای دلیل نمیشه که سرخود...
تو خیابون های ترکیه راه بیوفتی
بری اینور و اونور
پدرت تو رو به من سپرده ......
پس تا وقتی که تو عملیات هستی حق نداری
سرخود عمل کنی فهمیدی؟؟
از طرز حرف زدنش عصبانی شدم و گفتم:
و از اتاق بیرون رفتم مهران نگام کرد و گفتم :
_اوه خانم زیبا شما از کجا نازل شدین؟؟
چشم غره ای نثارش کردم و سریع به آرشام نگاه کردم
که دیدم سریع نگاهش رو ازم گرفت...
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀