🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه#دویست_وسی_دو
مهراد:
دکتر_ نگران نباش پسرجان واسش آمپول زدم قرص هام به موقع بخوره خوبه خوب میشه!
_خیلی لطف کردید.. چیزدیگه ای لازم نیست؟ کاری، خریدی، دارویی، سوپی چیزی؟
باسکوت دکتر چشم از صحرا گرفتم وبه دکتر نگاه کردم..
داشت با لبخند نگاهم میکرد..
دکتر_ خدا برای هم حفظتون کنه.. این طور که پیداس خیلی دوستش داری.. نه پسرم چیزی لازم نیست تهیه کنی وبه زودی هم خوب میشه! اجازه ی مرخصی به من میدی؟
باخجالت گفتم:
_البته بفرمایید.. بعداز رفتن دکتر برگشتم پیش صحرا و به صورت رنگ پریده وغرق درخوابش خیره شدم!
چقدر توخواب معصوم بود.. ازاون شب کزایی و نحس به بعد صحرا مظلوم شده بود..
ازاون شب که ازخودم متنفر شدم..
احساس میکنم صحرا رو توی خودش کشتم و دردناک تر ازاون سکوت وغم چشمای خوشگلشه..
خدامنو لعنت کنه که بویی از انسانیت نبردم!
آروم گفتم:
_جبران میکنم.. قول میدم.. اگر دلت باهام صاف نشد میذارم بری.. قول میدم صحرا قول میدم.. به جون خودت که غم چشمات دنیامو آتیش میزنه!
داشتم با لبتابم کار میکردم که تلفنم زنگ خورد..
ترلان بود.. دلم نمیخواست جواب بدم اما باید یه بار واسه همیشه به اشتباه احمقانه ام خاتمه بدم..
_بله؟
ترلان_ سلام عشقم..
_سلام
ترلان_ خوبی آقاییم؟ دلم برات تنگ شده میای پیشم!
_میام. باید باهات حرف بزنم!
ترلان_ باشه آقایی من خونه منتظرتم..
گوشی رو قطع کردم وازجام بلند شدم.. باید همین امشب این مسخره بازی هارو تموم واسه ی همیشه!!!
یک ساعتی کارم طول کشید..
لبتابو خاموش کردم وازجام بلند شدم..
باصدای ناله های صحرا سریع وارد اتاق شدم..
بیدارشده بود..
نفس آسوده ای کشیدم وخداروشکر کردم!
وقتی دستموگرفت دنیا آخرشد.. وقتی گفت پیشش بمونم امیدوار شدم که میتونم دوباره عاشقش.. میتونم جبران کنم وته دلم حس کردم یه ذره هم که شده دوستم داره اما ترلان..
اون احمق بازنگش همه چی رو خراب کرد..
@Sekans_Eshgh#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥