#دلنوشته 🌙
خادم بودن سعادتی است که تا از دستش ندهیم ، ارزش والای آن را حس نمی کنیم .
اگر دقت کنید چند روزی است تو کانال فعالیت خاصی صورت نمی گیره :(
جالبه بدونید فرمانده کانال ( داداش مصطفی ♥️) وقتی از خادمش ناراحت باشه اجازه نمیده تو کانالش مطلبی بزاره .
نه سرم شلوغه ...!
نه مشکل قطع اینترنت دارم ...!
نه هر مشکل دیگه ای ...😔💔
فقط و فقط داداش مصطفی هست که بهم اجازه نمیده ...
بار ها اومدم دلنوشته بنویسم ...
دو خط نوشتم ... دیدم همش چرت و پرت نوشتم . 🙁
پاک کردم .
می دونم مشکل کجاست ...
اول و آخرش مشکل از منه ...!
تقصیر شرایط گذاشتم ... به خاطر همین حل کردم خودمو تو مشکل ...
کم کم انرجیم رفت ...
هدفم گم شد ...
نا امید شدم ....
خییییییلی نا امید .
از خدا نا امید شدن می دونید یعنی چی ؟😑
خدا منو ببخشه ...!!!
باورم نمیشه خدای من چه قدر کوچیک شده بود برام که نا امید شدم ازش ...
به خاطر همین میگم خدای من با خدای داداش مصطفی فرق داره ...
آدم تو لحظه نا امیدی فکر می کنه ته خطه ... نمیره سمت لذتای حلال قبلش ...
چون فکر می کنه فایده نداره ...
اما این طوری نیست ...
من فقط دو سه بار چند تا ذکر گفتم امیدم برگشت ... 😭💔
من صفر درصد هم انرجی نداشتم .
کم کم جمع شد ...
راستش می دونم داداش مصطفی ازم چی می خواد ...
ولی اون کار یه مرد می خواد ...!
من مرد این کار نیستم .
تا حالاش هم نبودم ...
نا امیدی نیست ... واقعیته ..
حدودا سه سالی هست داداش مصطفی دستمو گرفته ...
هر چی بوده و هست همش از خودش بوده ...
من یه بارم براش کاری نکردم .
همش جبران کارای اشتباه خودم بوده ...
همش قایم کردن اشتباهاتم بوده ..
فقط اینا از طرف من بوده ...!
ولی حتی کارای اشتباه خودم هم نتونستم جبران کنم ...
اما از طرف داداش مصطفی
همش صبوری
همش با مرامی
همش اخم ♥️ :) شیرین ترین تنبیه عآلم
گاهی هم لبخند ...!
و ...
راستش قدر خادم بودن رو ندونستم .
الان حس خوبی دارم . چون داداش مصطفی اجازه داده تو کانالش دلنوشته بنویسم .
دعا کنید ...
برای یه آدم خستہ بی حوصلہ ...!
ڪہ پناه گاهش رو گم کرده ...
دعا ڪنید ...
خدای واقعی عالم خدامون باشه ...!
نه خدای کوچیک ذهنمون ...
ویژه دعا ڪنید 😔💔👇🏻
خدا بهم توفیق بده و داداش مصطفی دلش راضی بشہ و منو دوباره به خادمی قبول کنه ...♥️:)
.
.
دعا ڪردید ؟!؟🙃
#دلتنگم
#خودم_می_نویسم
@ShahidMostafaSadrzadeh