🌷شهید نظرزاده 🌷
🔺‌آخرین عکس خانوادگی😔 #هميشه وقتي مي‌رفت مأموريت مي‌گفت از همه بيشتر دلم براي #محمدامين تنگ مي‌شود.
4⃣3⃣9⃣ 🌷 💠از زبان رفیق شهید: 🍃🌹چند روز قبل از شهادت یه خورده بود. می‌گفت ناصر(اسم مستعار فرمانده گردان) ببین باز من نبودم.😔 حقیقتا شهادت بود. نه به حرف باشه! نه! به عمل😇 🍃🌹خان طومان کمین خوردیم. جنگ سختی شد. آتش بسیار 🔫💣 علیرضا صدام زد ناصر، حبیب شده، آنقدر آتش دشمن سنگین و در دشمن بودیم که نمی‌تونستم بلند شم برم بالای سرش😔 🍃🌹از همون پایین پا، مچ پای حبيب رو گرفتم، دیدم هنوز بدنش . علیرضا گفت ناصر اگه چند متر بريم عقب یه ساختمان هست. می‌تونیم موضع بگیریم و مجروح رو درمان کنیم. 🍃🌹گاز استریل و باند رو گذاشتم رو زخم حبیب. عليرضام یکی از بچه‌های زخمی رو که خیلی هم وضعش مساعد نبود گرفت راه افتادیم یه چند متری که اومدیم دیدم علیرضا صدام میزنه ناصر ناصر، و کلی از بچه‌ها اينجا افتادن رو خاک.😔 گفتم وضعیتشون چطوره. گفت کابلی هنوز می‌کشه. 🍃🌹علیرضا گفت ناصر من می‌مونم تو برو.من مثل علیرضا حقیقتا دیدم. یکی ، یکی . این دوتا بی‌نظیر بودن. هم از نظر ایمان و هم از نظر شجاعت. 🍃🌹علیرضا گفت برو ماشین بفرست که ما شهدا و مجروحان رو بیاریم. اصرار... چاره ای نبود ارتباط با عقبه نداشتیم.😔 راه افتادم، یه گردنه کوچيک بین ما فاصله بود. اومدم عقب کل فاصله ما باهم صد تا دویست مترهم نبود که علیرضا...😔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh