📚
#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️
#افتاب_در_حجاب
8⃣2⃣
#قسمت_بیست_وهشتم
💢حسین جان! تا قلب 💖من هست پا بر رکاب
#مفشار. تا چشم من هست پا بر زمین مگذار! هرگز مباد که
#مژگان من پاى نازنین تو را بیازارد.جان هزار زینب فداى قطره قطره خونت حسین!
صداى
#هلهله_دشمن آرامش ذهنت را بر هم نزند زینب!و زیبایى🌸 رخسار حسین ، تو را
#مبهوت خود نکند زینب!
دست به کار شو و با پارچه سپیدت ، پیشانى شکافته عزیزت را ببند!
🖤آب ؟ 💧
براى
#شستن زخم ؟آب اگر بود که یک قطره به شکاف کویرى
#لبهایش مى چکاندى.چه باك ؟ اشک 😭را خدا آفریده است براى همین جا. باران 🌨بى صداى اشکهاى تو این زخم را مى تواند
#شستشو دهد،اگرچه شورى آن بر
#جگر چاك چاك او رسوب مى کند.
💢فرصت
#مغتنمى است زینب!
باز این تویى و حسین است و تنهایى.
اما...اما نه انگار.
#بچه هابى_تاب_تر بوده اند براى این دیدار و چشم
#انتظارتر.پیش از آنکه دست تو
#فرصت پیدا کند که زخم را مرهم بگذارد و پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او
#حلقه زده اند... و هر کدام به سلام و سؤ ال و نوازش و گریه و تضرع و واکنشى نگاه او را میان خود تقسیم کرده اند.
🖤بار سنگینى بر
#پشت بچه هاست...
و از آن عظیم تر کوله بار
#حسین است تو این هر دو را خوب مى فهمى که کوله بارى به سنگینى هر دو را یک تنه بر دوش مى کشى.پیش روى بچه ها،
#محبوبترین عزیز آنهاست...
که تا دمى دیگر براى همیشه ترکشان مى گوید. بچه ها چه باید بکنند تا
#بیشترین بهره را از این لحظه ، داشته باشند.
💢تا بعدها با خود
#نگویند...
که کاش چنین مى گفتیم و چنان مى شنیدیم ، کاش چنین مى دادیم و چنان مى ستاندیم ، کاش چنین مى کردیم و...
شرایط
#سختى است که
#سخت_تر از آن در جهان ممکن نیست . حکایت تشنه و آب 💧
#نیست ، که تشنگى به خوردن آب ، زایل مى شود.
🖤حکایت
#ظلمات و برق
#نیست ، که روشنى ☀️به ظواهر عالم کار دارد.
حکایت
#پروانه🦋 و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است.حکایت
#غریبى است... حکایت این لحظات که
#فهم از
#دریافتن آن
#عاجز است چه رسد به
#گفتن و پرداختن آن....
💢اگر از خود بچه ها که بى تاب ، درگیر این
#کشمکش اند بپرسى ، نمى دانند که چه مى خواهند و چه باید بکنند. به همین دلیل است که هر کدام خواسته و
#ناخواسته ، خودآگاه و ناخودآگاه ، کارى مى کنند.یکى مات
#ایستاده است... و به چشمهاى حسین خیره مانده است . انگار مى خواهد
#بیشترین ذخیره را از نگاه حسین داشته باشد.
🖤یکى مدام دور
#حسین چرخ مى زند و سر تا پاى او را دوره مى کند.
یکى پیش روى حسین زانو زده است، دستها را دور پاى او حلقه کرده است و سر بر زانوانش نهاده است.یکى دست حسین را
#بوسه گاه لبهاى خود کرده است. آن را بر چشمهاى اشکبار😢 خود مى مالد و مدام بر آن بوسه مى زند.
یکى بازوى حسین را در آغوش گرفته است.
💢انگار که برترین
#گنج هستى را پیدا کرده است.یکى فقط به امام نگاه مى کند و گریه مى کند، پیوسته
#اشکهایش را به پشت دو دست مى زداید تا چهره حسین را همچنان روشن ببیند.
یکى
#پهلوى حسین را بالش گریه هاى خود کرده است و به هیچ روى ، دستش را از دور کمر حسین رها نمى کند.
یکى تلاش مى کند که خود را به سر و گردن امام برساند و بوسه اى از لبهاى او بستاند.
🖤و
#چه_سخت است_براى_حسین....
گفتن این کلام به تو که : باز کن این حلقه هاى عاطفه را از دست و بال من!
و از آن سخت تر، امتثال این امر است براى تو که وجودت منتشر در این حلقه هاى عاطفه است.با کدام دست و دلى مى خواهى این
#حلقه ها را جدا کنى.
چه کسى زهره کشیدن تیر از پهلوى خویش دارد؟ این را هر کس به دیگرى وامى گذارد.این
#حلقه_ها که اکنون بر دست و پاى حسین بسته است ، از اعماق قلب تو گذشته است.
#چگونه مى توان این حلقه ها را گشود؟..
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh