‌ من نویسنده‌ام کسی که می‌تواند خوب بنویسد. تعریف ساده‌اش البته این است . ولیکن اگر بخواهم طبق قوانینِ دنیای ادبیات برایتان شرح دهم، نویسندگی یعنی بتوانی تمامِ خیالاتِ مبهم ذهن را به کلماتی قابل فهم درآوری و برای آنکه از هجوم کلمات و جملات، جانت از بدنِ کم ظرفیتِ دنیایی‌ات سرازیر نشود روز و شب بنویسی. نویسندگی یعنی مینویسی، نه برای آنکه تو را بخوانند. مینویسی نه برای آنکه تو را ببینند. مینویسی چون عاشقی و احساساتی را در طول زندگی تجربه کرده ای که کمتر کسی می‌تواند آن احساساتِ عمیق را لمس کند. من مینویسم و از میان تمام نوشته‌هایم تنها بخش کوچک و محدودی از آن را به دیدگان مخاطب می‌رسانم. مابقی دست‌نویس‌هایم همیشه در کنجی از خانه خاک می‌خورد. هرازچندگاهی خودم به رسم رفاقتی که با دفترهایم دارم به سراغشان می‌روم و صفحاتی را که با کلمات و جملات پر کرده ام برای چندمین بار می‌خوانم. و همین برای من کافی‌ست. روزگاری هم می‌شود که کتاب‌های من دست به دست در میان مردم می‌چرخد. می‌خوانند و کیف می‌کنند و قلبشان به تپش می‌افتد. در آن روز دیگر فرقی نمی‌کند که من باشم یا نباشم‌. زیرا که حیاتِ یک نویسنده تا زمانی پابرجاست که نوشته‌هایش خوانده شود. پس من تا ابد خواهم بود اگر صفحاتِ دفترم روزگاری مخاطب داشته باشد.