۹۵۰ متولد سال ۷۴ هستم. سن ۱۵ سالگی ازدواج کردم. همسرم مهربون ترین و بهترین همسر دنیاست. از همون اوایل بارداری بچه میخواستم اما نظر خدا نبود من هم تسلیم نمیشدم از دکتر بگیر تا عطاری و طب سنتی همه جا سر میزدم تا بخودم امدم و دیدم ۱۰ سال گذشته و تو سن ۲۵ سالگی هستم هنوز جواب نگرفتم😓 به همسرم گفتم بیا بریم دنبال کاشت، شاید مصلحت خدا باشه ما از این طریق بچه دار بشیم. در صورتی که همه مدارک پزشکی ما سالم بودن خودم و همسرم نشان می‌داد. بعد از کلی حرف زدن همسرم راضی شد. قبل اربعین امام حسین عزیزمون بود. گفت بیا بریم کربلا بعد آمدن بریم دنبالش. روز های اول که از نجف شروع کردیم به پیاده روی، خیلی گرم بود و من عرق کرده بودم، پاهام به شدت درد می‌کرد. شروع کردم به غر غر کردن که خسته شدم چرا منو اربعین آوردی، باید هوا خنک می‌شد با کاروان می آمدیم. سال ۹۸ بود همون لحظه دست گذاشتم داخل کمرم گفتم وای کمرم شکست دیدم یه چیز نرم آمد داخل دستم نگاه کردم دیدم جوراب بچه هست. کنارم رو نگاه کردم یه زن با روبنده، چیزی به عربی گفت و رفت. من مات ومبهوت جوراب داخل دستم بودم. دیگه با توکل به امام حسین هم قدم زائر های عزیزش شدیم. بعد از برگشت از کربلا، از دکتر رفتن سرد شدم. تا سال ۹۹ روز تاسوعا. نذر شله زرد کردم کنار ظرف شله زرد گریه کردم و دعا خوندم از امام حسین و حضرت ابوالفظل خواستم. گفتم من آمدم زیارت اما هنوزم دست خالی ام بعد از کلی درد و دل دعا کردن حسابی سبک شدم. شله زرد و شب داخل حسینه محل پخش کردم. همون ماه باردار شدم😍 به خواست خدا... برج ۷ بود دقیق یک سال از کربلا رفتن من می‌گذشت که آزمایش بارداریم مثبت شد. ۲ ماه گذشت برج ۹ رفتم سنو گفتن متاسفانه جنین ضربان قلب نداره باید سقط بشه. با کلی گریه و ناراحتی امدم خونه هیچی دارویی نخوردم. خودش سقط شد. روزی که سقط کردم دیگه هیچ امیدی نداشتم که زندگی کنم. شب ها میگفتم فردا با چه انگیزه ای از خواب بیدار بشم. ولی بازم پر قدرت بلند شدم، گفتم وقتی الان شده بازم خدا میخواد و میشه. ۳ ماه از سقطم گذشته بود یه روز گفتم یعنی امام حسین شما دوست نداشتی من هرسال شله زرد بپزم به نیت شما که بچه بهم ندادی؟ گذشت و بازم خدا خواست و من باردار شدم و روز عاشورا شله زرد پختم وقتی ۳ ماهه باردار بودم. برج ۱۱ سال ۱۴۰۰ پسر عزیزم دنیا آمد. بارداری خوب و راحتی داشتم. اما چون چند سال منتظر بودم همش استرس داشتم که مشکلی برام پیش نیاد. ماه های آخر بارداری هم قند، هم فشار خون بالا اذیتم می‌کرد. گل پسر ما بریچ بود و مجبور به سزارین شدم. هر چند که ورزش هایی برای بریچ بودن بچه هست اما من نمیدونستم و دکتر هم از خدا خواسته نامه سزارین دادن. بعد از زایمان، خودم خوب بودم. پسرم خداروشکر سالم و عالی اما زردی مقاومی داشت تا ۴۰ زور زرد بود و تا ۵ ماه شب و روز گریه می‌کرد به شدت ناآروم بود جبران چندسال نبودنش. پسرم ۱سال و ۷ ماه بودن که دوست داشتم خودم رو تقویت کنم در ۲ سالگیش مجدد باردار بشم اما خدا خواست من هم زمان با واکسن ۱۸ ماهگی پسرم باردار شدم. باورم نمیشد که من برا اولی این همه منتظر شدم ولی الان خدا برام جبران کرده. خداروشکر الان ماه ۸ بارداری ام و قصد زایمان وی بک دارم. از همه دوستان میخوام برام دعا کنن که خدا بازم لطفش رو شامل حالم کنه و زایمان راحتی داشته باشم. امیدوارم هرکسی منتظر بچه هست خدا بهترین ها رو براشون رقم بزنه. هیچ وقت ناامید نشید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075