اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن از بابِ «در عدل و تدبیر و رای» ... به قومی که نیکی پسندد، خدای دهد خسروی عادل و نیک‌رای چو خواهد که ویران شود عالمی کند ملک در پنجهٔ ظالمی سگالند از او نیک‌مردان حذر که خشم خدایی‌ست بیدادگر بزرگی از او دان و منت شناس که زایل شود نعمت ناسپاس اگر شکر کردی بر این ملک و مال به مالی و ملکی رسی بی‌زوال وگر جور در پادشایی کنی پس از پادشاهی گدایی کنی حرام است بر پادشه خواب خوش چو باشد ضعیف از قوی بارکَش میازار عامی به یک خردَله که سلطان شبان است و عامی گله چو پرخاش بینند و بیداد از او شبان نیست، گرگ است، فریاد از او بدانجام رفت و بد اندیشه کرد که با زیردستان جفا، پیشه کرد به سستی ‌و سختی بر این بگذرد بماند بر او سال‌ها نام بد نخواهی که نفرین کنند از پسَت نکو باش تا بد نگوید کسَت  /بوستان