حفظ آثار شهدای دستجرد
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌼🌿🌺 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_sh
در شرق اصفهان از آبان ۱۳۴۵ تا عملیات والفجر ۸ دربهمن ۱۳۶۴ تنها یک قدم فاصله بود ، قدمی که با اعتقادی محکم و خالصانه برداشته شد، و همپا و همدوش کسانی بودکه به عشق اسلام و رهبر و کشور و مردمانشان می جنگیدند . اصغر در سال ۱۳۴۵در روستای دستجرد متولد شد و در دامان پدر و مادری مذهبی و پیرو خط ولایت فقیه پرورش یافت. جوانی بسیار خوش اخلاق ، مهربان ، معتقد ، ومردم دار بود . اوبعد از پایان دوران راهنمایی ، وارد بسیج شد و مشتاقانه به جبهه های حق علیه باطل پیوست . اوابتدا به اهواز اعزام شد و بعد از دوران آموزش به اندیمشک و بعد هورالعظیم و سپس به خرمشهر رفت و به نبرد علیه دشمن بعثی پرداخت، ایشان مدتی را هم در جبهه کردستان بودند و دوباره به خرمشهر آمدند. در آنجا مسئول تدارکات گروه بود. اصغر پس از پنج سال نبرد بالاخره به آرزوی دیرینه اش رسید و در رودخانه ی اروند بر اثر اصابت ترکش به سر وگردن و کتف راست، شربت شهادت را نوشید ودعوت حق را لبیک گفت. اصغرازهمان کودکی پسر بچه ی شاد و بازیگوشی بود و با تمام شیطنتهاش همه دوستش داشتند ، برای مردم احترام قائل بود ، وبا همه مهربان بود ، به اعتقاداتش هم علاقه شدیدی داشت ، مخصوصا نماز واحترام به پدر و مادر ، اصغر قاری قرآن هم بود وهرشب جمعه در هیئت نزدیک خونه به قرائت قرآن می پرداخت و قرآن رو با صوتی زیبا میخواند ، به درس و تحصیل هم علاقه داشت وجزء شاگرد زرنگهای کلاسشان بود ، ولی با تمام اینها کودکی پر جنب و جوش بود. تا اینکه بعداز پایان دوران راهنمایی به بسیج ملحق شد وسپس به جبهه رفت وپنج سال تمام با لباس مقدس پاسداری در جبهه ها مردانه جنگید. در زمان کودکیش یک روز شنیدم صدای مرغ و جوجه ها بلند شد و بعداز چند لحظه دیدم حیاط پر شد از مرغ وجوجه ، تعجب کردم که چرامرغ ها اینهمه سرو صدا می کنند ، رفتم جلوی قفس مرغها دیدم که اصغر کوچولوم تک تک مرغهارو از قفس بیرون کرده وبا یک چوب بالای سر خروس ایستاده وخروس را تنها گیر انداخته ومیگه : دستور میدم الان تخم بذاری وتا این کارو نکنی همینجا تنها میمونی ، کلی خندم گرفته بود و هرچه اصرار میکردم خروس تخم نمیذاره پسرم قبول نمی کرد ومی گفت : همین که من گفتم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398