برادرم در بسیج ثبتنام کرد و مدتی در کنار کار و کاسبی در بسیج فعالیت می کرد. اما یک شب که به پادگان امام حسین "علیه السلام" رفته بود با منزل ما تماس گرفت و گفت: قرار است ما فردا شب به لبنان اعزام شویم. همه با شنیدن این خبر بهت زده ماندیم و نمی دانستیم قرار است چه اتفاقی بیافتد. و این همه دگرگونی آقا رضا غیر قابل وصف بود. فردای آن شب  قبل از اعزام آقا رضا به لبنان به پادگان برای دیدنش رفتیم و از او می خواستیم اگر می شود انصراف دهد و نرود چرا که تازه کارگاه خیاطی را افتتاح کرده بود و می بایست می ماند و کارگاه را راه اندازی می کرد. اما  دلسوزیها و نصایح ما در وی اثرگذار نبود و شهید رضا فصیحی راهش را خوب شناخته بود و در این راه بسیار مصمم و ثابت قدم بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398