دنیا نگو که بر لب گور ایستادن است بر پرتگاه رنج شعور ایستادن است نای گریز و جای نشستن نمانده است در بزم عمر شرط حضور ایستادن است ما و طاقچه ی عاشقی بلند تنها امید ، روی غرور ایستادن است در جبر عشق ، داعیه ی حفظ اختیار با ظرف یخ کنار تنور ایستادن است ای صخره ی شکسته ! گلایه نکن به موج برخیز ! کار سنگ صبور ایستادن است از دور زل بزن به رقیبت کنار او گاهی تمام عشق به دور ایستادن است