«قلم به دست گرفتم ولی چه بنویسم؟ که شرح بی کسی ام در خطوط پیشانیست» کنار سفـره ی هرچین، اگر که بنشینی تو سیر می شوی از ناله ای که پنهانیست هزار دانه ی امیـد به روی دستــانم اگر چه لانه ی قلبم، غمین طوفانیست دلم شکست و شنیــدی، صــدای باران را تو رفته ای و نماندی، چه قدر انسانیست؟