با نگاهی آن همه آزار یادم می رود
هرچه کردی برسرم آوار یادم میرود
خوب میدانم نمیمانی برای قلبِ من
باز تا دل می کند اصرار یادم میرود
چشمهایم رازِ دل را برملا میسازد وُ
تاکه میخواهم کنم انکار یادم میرود
چالِ لبخندت که برگونه نمایان میشود
سالها دلتنگی و تکرار یادم می رود
در فراقت شعرها گفتم برای چشم تو
چشم درچشمت،همه اشعار یادم میرود
منکه میدانم دوباره میکُنی خون بر دلم
بُگذرد تا کارِ دل از کار یادم می رود
میروی و باز حالِ من دگرگون می شود
هرچه را که کرده ام اقرار یادم میرود
منکه یک عُمری فراموشم شده بی مهری ات
گربیایی باز هم این بار... یادم می رود... !
#شیوا_صالحی