عجب شقّ الغزل هایی شده با رویِ ماهِ او!!
پُرم از شعرهایی که نگفتم از نگاهِ او
قطارِ عقل میپیمود ریلِ روزگارم را؛
که دیدم ناگهان چپ کرد، سمتِ ایستگاه او
همیشه اِشتباهی بود آن لبخند شیرینش
وَ من شاعِر شدم امروزه از آن "اشتباه" او
چه سَهل آشفتهام خواندند این مردم، نفهمیدند
پریشانست حالم دستِ موهای سیاهِ او
"زلیخا! وصل، ممکن نیست حتی با دَمِ تهدید؛"
که یکسانست احسان و شکنجه در نگاهِ او
-
#امیرحسین_اثنی_عشری