حتي به رغم منظره هايي كه محشرند همواره چشم هاي تو يك چيز ديگرند تنديس يادبود خدا در زميني و اعضاي تو تراشه‌اي از سنگ مرمرند بوسه‌ست نام تك‌تك آن ميوه‌ها كه من در هر زمان بچينم‌شان، باز نوبرند آزادم و در اوج رهايي اسير تو دستان من شبيه به بال كبوترند هرچشم و گوش بسته كه ديدم دچار توست انبوه عاشقان تو هم كور و هم كَرند در عشق جاي داد و ستد نيست، غالبا دل مي‌دهند و در عوضش دل نمي‌برند مارا چه ساده سكه‌ي يك پول مي‌كني اين روزها كه ناز تو را خوب مي‌خرند