نیاز و ناز با غزل
شانه کن زلف غزلهای پریشان مرا
تازهتر کن عطش روح پشیمان مرا
ای فروزانتر از آشوب غزلجوشی من
شعلهتر کن نفس گرم غزلخوان مرا
ای سراپای وجودت همه آیینه و عشق!
پر بیفشان و صفایی بده ایوان مرا
پشت پرچین نگاه تو گرفتار شدم
بگشا ای همه خوبی! در زندان مرا
موج در موجِ بلا، اشک، مرا میشکند
کاش دستی بنشاند تب طوفان مرا
در نهانخانهٔ دل، هیمنهٔ یاد کسی است
چیست آشفته چنین جانِ هراسان مرا؟
#شکستنیتر_از_آنم
#پروانه_نجاتی