یکی یکی باید گشود دیده به دلبر، یکی یکی باشور و شوق و نغمهٔ دیگر، یکی یکی ‌ از کوچه‌های شام غم‌افزا گذر کنیم تا جلوه‌گاه مهر منوّر، یکی یکی بوی وفا ز گلشن ما می‌وزد به دهر دل می‌شود چو یاس معطر، یکی یکی از خار خار ذلت خواری گذشته‌ایم باید کشید نقش صنوبر، یکی یکی ما از ازل به‌پای ولایت سپرده دل با نقد جان به شیوهٔ برتر، یکی یکی آتش مزن به خانهٔ دل‌های پرشرر آتش فتد به جان تو محشر، یکی یکی کوشاصفت به بحر فنا پا نهاده‌ایم ماییم همچو موج شناور، یکی یکی بشنو کلام دلکش پروانه را که گفت: "لرزد بنای هرچه ستمگر، یکی یکی"