دور دستِ شانه های دلبر ما را ببین
خاک راهش را نمی ارزد سر ما را ببین
بارها گفتم که از سگ کمتری یادش کنی
کار و بار قلب از سگ کمتر ما را ببین
گفتم از گل بهتری رنجید و رو در هم کشید
عشوه های یار از گل بهتر ما را ببین
محشر شیخ آتش است و محشر ما روی تو
محشر اورا ببین و محشر ما را ببین
نامه ای از ما به سوی یار برد و برنگشت
دانه چین مهر او شد ،کفتر ما را ببین
راستش آسان نمود اول به دریا دل زدن
دل زدم حالا بیا و آخر ما را ببین
#احمد_جم