آنان‌که شعله بر دل غم‌پرورت زدند روزی شراره بر جگر مادرت زدند دیروز بر غریبی پدرت خنده کرده‌اند شب‌باوران که خیمه به دوروبرت زدند این دشمنان دوست‌نمای هزار رنگ زخمی به‌روی زخم دل مضطرت زدند صلحت زمینه‌ساز قیام حسین بود تهمت به علم و دانش بارآورت زدند سردار بی‌سپاه شدی و دریغ و درد خنجر ز پشت بر تو و بر باورت زدند در هالهٔ غریبی خود سوختی ولی با شعله‌های زخم زبان آذرت زدند گاهی کمر به قتل تو با زهر بسته‌اند گاهی میان هجمهٔ غم، خنجرت زدند بر حالت حسین، ملائک گریستند از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند با گریه می‌نوشت وفایی که از غمت آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند