می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود آنگاه بی‌مضایقه‌تر نعره می‌کشم تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود آن‌قدر‌ها سکوت تو را گوش می‌دهم تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست «عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود» آرامشم همیشه مرا رنج داده‌است شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟ مرهم به زخم ِ بسته که راهی نمی‌برد کاشا که عشق مختصری نیشتر شود