از آن زمان که خدا داده بود جان محمد سر ارادت ما بود و آستان محمد علیست آن که به بستر رود بجای پیمبر اگر قریش نموده است قصد جان محمد همیشه ذکر علی بوده بر لبان پیمبر که نام عشق نیفتاده از دهان محمد چنان به رحمت خود غرق کرده است بشر را امید داشت ابوجهل بر امان محمد سزای دشمن او ذوالفقار سوخته جان است علیست قاتل کرار دشمنان محمد به کاروان به تجافی به مومنان به تشفی رسیده است به ما لطف بی کران محمد محمد اسوه رزم‌آوری است تا ابددهر نجَسته است کسی از خم کمان محمد سپاه کفر به هم می‌خورد اگر بنشیند خمی به گوشۀ محراب ابروان محمد اگرچه سفره ی شامش خلاصه در کف نان است رسیده برکت کل جهان ز خوان محمد فغان اگر نپذیرد دریغ اگر نپسندد قصیده ای که سروده است پاسبان محمد