"از راه دوری آمدم،آغوش خود را باز کن چرخی بزن دور و بَرَم،قدری برایم ناز کن بنشین کنارم،خسته ام!دستی بکش بر گونه ام میلِ شدیدِ بوسه را،پنهان چرا؟ابراز کن دلسرد و بی انگیزه ام،شوری به پا کن در دلم سرمایِ تبریزِ مرا،شَر جی تر از اهواز کن تن خسته از تکرار شب، ای مرغ زیبای سَحَر بر شاخه ی خشکیده ام،چَه چَه بزن،آواز کن! یا خاک پایت میشوم ،مستانه بر خاکم برقص یا آسمانت میشوم،در وسعتم پرواز کن اصلا چرا فَک میزنم؟! این ریش و قیچی دست تو من تحت فرمانم فقط،آهنگ خوبی ساز کن سجاده ام این دفتر و، راز و نیازم این غزل در شعر بی آرایه ام، تا میشود ایجاز کن من حرفهایم را زدم،تصمیم آخر با خودت یا نا امیدم کن برو،یا قصه ای آغاز کن"