دل گلایه ندارد تنی که افسرده است سکوت، تلخ ترین حرف یک زمین خورده است... نگاه میکنم‌ اما شبیه سابق نیست چقدر آینه از دیدن من آزرده است به آسمان و زمین چنگ میزنم بی تو شبیه کفتر جلدی که صاحبش مرده است... به پات مانده‌ام اما مترسکی شده‌ام برای مزرعه ایی که همیشه پژمرده است... و خواستم بنویسم که بی تو دنیا ،آه غم تو قافیه ها را ز خاطرم برده است...