ای فصل غیر منتظر داستان من
معشوق ناگهانی دور از گمان من
ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیباترین ستاره ی هفت آسمان من
آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کرده ای به باغچه ی بازوان من
در فترت ملال و سکوتی که داشتم
عشق تو طرفه حادثه ی ناگهان من
ای در فصـــول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من
حس کردنی ست قصه ی عشقم نه گفتنی
ای قاصـــــر از حکایت حسنت بیــــان من
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زنده ام به مهــــر تو ای مهربان من
کی می رسد زمـــان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من
#حسین_منزوی