خط به خط خواندیم این دفتر به غیر از غم نداشت قصه ی تقدیر ما غیر از خط ماتم نداشت شیر مرغ و جان آدم داشت چرخ کج مدار در بساطش از فسون و مکر چیزی کم نداشت هر چه خواندم، حیرتم افزود از هر واژه ای این کتاب معرفت جز نکته ی مبهم نداشت محرم راز جهانی بود چون سنگ صبور خواست راز دل بگوید جز دلش محرم نداشت من که عمری چون شقایق جام بر کف زیستم با که گویم داغ مستی و جنون مرهم نداشت