شب آشیان شب زده، چکاوک شکسته پر
رسیدهام به ناکجا، مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خودشکن، تو ماندهای و بغض من
از این چراغ مردگی، از این برآب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانهام ببر که شهر، شهر یار نیست
مرا به خانهام ببر، ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند، که شب ترانه ساز نیست
مرا به خانهام ببر که عشق در میانه نیست
مرا به خانهام ببر اگر چه خانه، خانه نیست
#ایرج_جنتیعطایی
🆔
@abadiyesher