شبی تمامی گل ها شدند مهمانم
چرا؟ برای چه اصلا؟ خودم نمیدانم
یکی نهاد صمیمانه سر به بازویم
یکی نشست غریبانه روی دستانم
یکی برای خودش ریشه کرد در جیبم
یکی شکوفه شد و سرزد از گریبانم
نگاه کردم و گفتم چه میکنید آخر؟
نه حجم باغچهای کوچکم نه گلدانم
نمیتوانم هرگز دوباره غنچه شوم
نمیشود که زمان را عقب بگردانم
درون ساعت من نیست قطرهای شبنم
اگرچه گاه پر از انتظار بارانم
نمیتوانم با یک گل ازدواج کنم
شما گلید ولی من فقط یک انسانم
#محمدسعید_میرزایی
🆔
@abadiyesher