خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
ما مرکب از این رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه از این بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
در رشته کشیدند دگرها گهر جان
ما این عرق از جبهه فشاندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
یک صید از این دشت به فتراک نبستیم
چون مهر همین تیغ رساندیم و گذشتیم
هر چند که در مدّ نظر بود دو عالم
یک حرف از این صفحه نخواندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم ز هر بیمزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
#صائب_تبریزی
@abadiyesher