گذر کوی گذر کردم سر کویت سر شبها ته شبها: ندانم تا کجاه خواهدرسد این رفت و آمدها: گهی باشعر حرف دل زده گاهی به آوازی: خیالم بوده هرگز در سکوتم نیست مطلبها: فراوان شکوه در دل هست گویم در حضورتو: ولاکن شوق دیدارت زده مهری سر لبها: به نیمه شب فراغت کرده مشق گفتن ومعنی: زبان خوشتر نبودش گفتن یارب ویاربها: چنان کزحال و قال تشنگان از شربت وصلت: مثال مرغ بنشسته به بام شام مقصدها: به شوق حسن رویت تازه فهمیدم: زنند زانو به پایت ماه و مه باکل کوکبها: کنار گوش خود از خاک راه رفته بشنیدم: کزین گوهر شناسان میرسد فریاد یا ربها: نشین افخم سر کوی مراد و چشم دل وا کن: که اندر انتهای شب خریدارند هم دمها: 🌹🌹🌹