.
«مقر»
✍زهرا نجاتی
🔹طول میکشد تا باورکنیم خانه مادری، بهشت دنیاست. حیف که جوانها و گاهی نوجوانها خیلی متوجهش نیستند؛ دنبال چیزهایی هستند که فکر میکنند دنیا با آنها زیباست. بعد که بال بال میزنند و نهایتا به خواستهشان میرسند، تازه میفهمند زهی خیال باطل! هیچجا خانه مادری و آغوشش نمیشود. هیچکس مادر و پدر نمیشودو هیچ دعایی، دعای خیرمادر و هیچ لحظهای، هیچ لحظهای و تاکید میکنم هیچ لحظهای، لحظه افتادن روی پای مادر و التماس دعا و لمس باران رحمت خدا نمیشود.
نمیدانم چه اشتباهی است که دامن بیشتر آدمها را میگیرد و فکر میکنند مادر و پدر مثل خدا ابدی هستند، بعد وقتی یک روز تلخ، یعنی تلخترین روز زندگی آدمیزاد از راه میرسد و دیگر امیدی به شنیدن صدا و دیدن لبخند و رخ مادر و پدرش را ندارد، آن وقت یک گلوله آتش دائمی، توی عیمقترین جای قلبش، جایی بین روح وقلب و وجودش، درد میکند. یک بار و دوبار و یک روز و دو روز هم نیست. تا آخر آخرعمر، حتی وقتی خودت مادر باشی یا حتی مادربزرگ، دردش را حس میکنی تا وقتی بهشان ملحق شوی.
🔹امشب شب جمعه است و اموات عزیزمان دست نیاز به سمتمان دراز کرده اند و بدون شک روزی هم ما دست نیاز به سمت زندههایمان دراز میکنیم، معامله خوبی است. قطعا ضرر نمیکنیم، شهدا و آنها را صلوات و خیراتی مهمانشان کنیم تا بعدها صلوات و خیرات مهمانمان کنند.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI