دخت علی را شناختم ✍ نسا خلیلی ۱. این «عالمة غیر معلمة» کیست؟ هر چند فهم بشری چون من به عظمت چنان بانویی نمی‌رسد و انگار از اقیانوسی به اندازهٔ ارزنی را فهم و تفسیر کنی، حتی کمتر؛ اما حقیر در زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، امیرمومنان(علیه‌السلام) را پشت دَر شعله‌ور از آتش دیدم. گاهی با تحمل رنج عظیم باید در معرکه، تنها ناظر بود؛ مکان می‌تواند تل زینبیه و گودال باشد یا خانه‌ای که هر روز پیامبر با گذر از کنار آن، بر اهلش درود می‌فرستاد؛ اما اینکه چرا خواص و عوام جامعه کار را به اینجا می‌رسانند، سخن دیگری است. ۲. دختر فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) را در سایهٔ مادر، برتر از زنانِ نمونهٔ قرآنی یافتم؛ جایی که حضرت آسیه در برابر شکنجه‌های طاقت‌فرسای فرعون رو به خدا فریاد بر‌می‌آورد که «وَنَجِّني مِن فِرعَونَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّني مِنَ القَومِ الظّالِمين، مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش» (سورهٔ تحریم، آیه۱۱) اما حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) پس از آسیب و غمی که همتا ندارد؛ به جای خدایا مرا نجات ده، می‌فرمایند: «از ما این قربانی را قبول کن». ۳. دختر امیرالمومنین را به عظمت روحش شناختم، آنجا که چون شیر غرّان همانند پدر در کوفه خطبه‌خوانی می‌کند؛ جایی که در مقام خواهر، مادر، عمه عزادار است. داغدار ظلمی است که بر امامِ دعوت‌شده و خاندان رسول‌الله رفته است. داغدار خون جگری است که در ماجرای کربلا بر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌وعلیه‌واله) رفت؛ اما وسطِ نیزه‌داران، ساکتین مرعوب و خُلف‌وعده‌کنندگان، بی‌لرزش، در اوج قدرت و استحکام، وضع جامعه اسلامی را آسیب‌شناسی می‌کند. از نابودشدن کار‌های خوب کوفیان با تشخیص‌ندادن حق و باطل از پنبه شدن رشته‌های آن‌ها می‌گوید. دل‌ها را مرعوب و مقلوب می‌کند. ۴. عمه سادات را به قدرت تبیین تاریخی، شناختم. که «اگر زینب نبود؛ کربلا در کربلا می‌ماند.» او که توانست روایت خود را «روایتِ غالب» عصر پس از عاشورای حسینی کند و عمر کوتاهٔ حکومت امویان را کوتاه‌تر. قدرتِ غاصبِ به ظاهر پیروز در جنگ را به منفورترین‌ افراد تبدیل کند. یزید را که در بزم شهر شام به گذشتگان خود خطاب می‌کرد که «نیاکان من کجایید که به من افتخار کنید که انتقام شما را گرفتم»، به روزی بیاندازد که برای عوام‌فریبی، خود را فریب‌خورده ابن زیاد معرفی کند. ۵. «قهرمانِ جهاد تبیین» را با موقعیت‌شناسی‌های عاشورایی، شناختم؛ آنجا که گوش به فرمان امر ولی، در آن داغ عظیم، بی‌‌تاب نمی‌شود. در میانِ مردم، شعله‌های تبیین و تنبیه را روانهٔ ظلمتکدهٔ وجودی آن‌ها می‌کند که «گریه‌ می‌کنید؟ گریهٔ شما هرگز بند نیاید. این چه گریه‌ای است که شما می‌کنید؟ می‌دانید چه کردید؟ زحمات گذشته‌ی خود را نابود کردید.» ۶. این بانوی نمونهٔ مکتب اسلام در مقابل دشمن مغرور از پیروزی، بر جایگاه اقتدار سوار است و خطاب به ابن زیاد که با این سوال قصد تحقیر کاروان را داشت که «كار خدا را نسبت به برادرت و خاندانت چگونه ديدى؟» با صلابت می‌گوید: «من جز زيبايى و نيكى نديدم.» و صد البته که در برابر چشمان حقیقت‌بین، پروانه‌وار سوختن بر گِرد اطاعت از امر خدا برای هدایت انسان‌ها، نجاتِ تاریخ و ازبین‌بردن بدعت در اسلام، جز زیبایی چیز دیگری نیست. ۷. و یاد گرفتم که خون بر شمشیر پیروز است اگر راوی زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) باشد؛ در جنگ روایت‌ها و جنگ اراده‌های کنونی، بر ماست که روایت‌گر حقایق انقلاب باشیم، قبل از آنکه دشمن آن را روایت کند. «در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه جا می‌ماند اگر زینب نبود»(شاعر؛ قادر طهماسبی) @AFKAREHOWZAVI