﷽
#حضرتعشق♡
#قسمتهفتادهشتم🖇
-خب حالا با این همه تفاسیر فرق جمهوری اسلامیتون با جمهوری دموکراتیک چیه؟؟
☆ماشاءالله تشنه ی دونستن هستیا!! خب حداقل من دارم توضیح میدم یکم هم غذا بخور.
وقتی کلمه ماشاءالله از دهنش خارج شد از خودم متنفر بودمو از طرفی دیگه بهانه ای هم برای نخوردن غذا نداشتم و به همین علت شروع کردم به یواش یواش خوردن
-بگو دیگه
☆دوتا لقمه بخور بعد بگم
-من میخورم جواب منو بده
☆چشم...
ببین وجه اشتراک هردو حکومت دموکراسی هست اما یه تفاوت نسبتا بزرگ دارن، اون تفاوت هم این هست که قوانین کشور ما بر اساس احکام و قوانین اسلام تدوین و تصویب میشه.
اما در یک جهوری دموکراتیک قوانین کشور رو افراد خاصی مشخص و تصویب میکنن!
داشتم به حرفاش فکر می کردم و غذا می خوردم غذای خوشمزه ای بود...
بعد چند دقیقه رضا خدافظی کرد رفت...
صحبت های رضا به تحت تاثیرم قرار داد.همین تحت تاثیر قرار گرفتن خودشیه ضعف بزرگ بود برای من.باید خودم رو تنبیه میکردم،من نباید این قدر راحت تحت تاثیر رضا قرار میگرفتم...باید سعی میکردم رضا رو تحت تاثیر خودم قرار بدم.
همین افکار درحال جولان دادن تو ذهنم بود که صدای گوشی بلند شد
مطمئنا آناستازیا بود ،می دونستم اگه بفهمه با یه ایرانی حرف زدم خون به پا میکنه چه برسه این که باهاش غذا هم خوردم..
-بله
+آرمین اوضاع چطوره؟چرا تلفن رو دیر جواب دادی؟
-اوضاع خوبه... پیش بلژیت بودم تا بیام جواب بدم یکم طول کشید
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و
#نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍