🔴«اخلاق پیری» در داستان «پیرمرد و طبیب»! در دفتر دوم مثنوی حکایتی زیبا از آثار و پیامدهای پیری بیان می‌کند. هر چند همچون سایر حکایات مثنوی، بهره‌های معنوی و عرفانی خود را از آن نیز می‌گیرد: گفت پیری مر طبیبی را که من در زحیرم از دماغ خویشتن گفت بر چشمم ز ظلمت هست داغ گفت از پیریست آن ضعف دماغ گفت پشتم درد می‌آید عظیم گفت از پیریست ای شیخ قدیم گفت هر چه می‌خورم نبود گوار گفت از پیریست ای شیخ نزار گفت وقت دم مرا دمگیریست گفت ضعف معده هم از پیریست گفت آری انقطاع دم بود چون رسد پیری دو صد علت شود گفت ای احمق برین بر دوختی از طبیبی تو همین آموختی ای مدمغ عقلت این دانش نداد که خدا هر رنج را درمان نهاد تو خر احمق ز اندک‌مایگی بر زمین ماندی ز کوته‌پایگی پس طبیبش گفت ای عمر تو شصت این غضب وین خشم هم از پیریست چون همه اوصاف و اجزا شد نحیف خویشتن‌داری و صبرت شد ضعیف بر نتابد دو سخن زو هی کند تاب یک جرعه ندارد قی کند جز مگر پیری که از حقست مست در درون او حیات طیبه‌ست از برون پیرست و در باطن صبی خود چه چیزست آن ولی و آن نبی 🆔https://eitaa.com/ahmadhoseinsharifi 🌹