❤️
#روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻
مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
7️⃣2️⃣ قسمت بیست و هفتم
وقتی کار معاینه تمام شد برای استراحت به چادری رفتیم. چند تن از بچه ها که معترض این وضعیت بودند غر می زدند. عبدالرضا صادقی خطاب به آنها گفت برادران اجرتان را ضایع نکنید. لطف خدا شامل حال ما شده است. قدر آن را بدانید. صبور باشید و خدا را شکر کنید و دیگران را مواخذه نکنید. سر فرصت حرف مان را به فرمانده خواهیم گفت. پس از ساعتی برادر غلامعلی حداد فرمانده گردان آمد. چنان خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت. تک تک بچه ها را بغل کرد و بوسید. بر سر و صورت و پیشانی محمد زارع بوسه زد. بعد به خط دوم رفتیم. بچه های گردان برای استقبال از سنگرها بیرون آمدند. قاسم حق خواه را دیدم . مرا که دید با حالتی متعجب گفت تو کجا بودی؟ از محمد حسن فتوحی پرسیدم گفتم دیروز آمد؟ گفت نه. یکی دو روز بعد، محمد حسن از رادیو عراق خبر اسارت خود را اعلام کرد. چند نفری به سنگر برادر حداد رفتیم. محمد زارع قضیه را برای فرمانده تیپ و گردان نقل کرد. آنجا از علیرضا باباخان زاده ذکری به میان آمد. از آن جمع تنها 26 نفر برگشت. در اسناد مانده از آن روزها همین تعداد ثبت شده است .
⬅️ ادامه دارد ...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎
https://alefdezful.com/h264
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔
https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐
www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐
https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔
https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc