❤️ ❤️ 🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید» 🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان ⭕️ به روایت : مهران موحد فر 8️⃣2️⃣ قسمت بیست و هشتم یکی دو روز بعد از رهایی از محاصره برای کاری به سنگر برادر حداد فرمانده گردان رفتم. کسی را دیدم که قیاقه اش همیشه در ذهنم ماندگار است. از روزهای اول جنگ او را دیده بودم. برخی شبها برای دیدن بچه های مسجد کرناسیان می آمد و تقریبا تمام بچه های مسجد به او علاقمند شده بودند. خودش می گفت مرا از بچه های مسجد بدانید. شبی هم برای مان از جنگ و لزوم پایمردی گفت. روزی هم او را در کرخه دیدم و از من خواست که در کنارش بمانم تا عکس یادگاری بگیریم و من هم با افتخار امرش را اطاعت کردم. آن روز هم وقتی در سنگر فرماندهی او را دیدم کلی خوشحال شدم. او هم لبخندی زد و حال و احوالی کردیم. من حرفم را زدم و از او خداحافظی کردم. شهید یدا... صبور همیشه برای من زنده است.کم کم بچه ها را برای مرحله بعد آماده کردند. این مرحله یک تفاوت عمده داشت. فرمانده گروهان ما تغییر کرد. محمد زارع را به دلیل تألمات روحی از گروهان جدا کردند و بجای او حاج احمد نونچی فرمانده شد. ⬅️ ادامه دارد ... 🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻 🌎https://alefdezful.com/h264 🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻 🆔https://eitaa.com/sayedjamshid 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻 🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc