💠 پسر جناده ❇️ پسرک گوشه ای نشسته بود و زانوی غم بغل گرفته بود، مادرش دست روی شونه اش گذاشت و گفت: پاشو برو! نوبت تو شده. 🟡 با خوشحالی زره پدرش رو تن کرد و به سمت امام رفت. 🟢 با لباس رزم بیشتر از یازده سال به نظر می رسید، قبل از حرف زدنش امام گفت: هنوز یک ساعت از شهادت پدرت نمی گذره، مادرت شهادت دو نفر رو نمی تونه تحمل کنه. 🟡 عمرو اشکاشو پاک کرد و گفت: مادرم خودش زره تنم کرده و گفته به میدون برم. 🟢 اون سوار اسب شد و با اجازه امام به میدان رفت. وسط معرکه شمشیر بالای سر می چرخوند و فریاد می زد: امیر و فرمانده ام حسین است که بهترین امیر است. 📌كتاب الفتوح، ج 5، ص 110 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 🔰پایگاه خبری اندیشه معاصر : ┏━━━━━━━━━🇮🇷┓ 🆔 @andishemoasernews ┗🌸🍃 ━━━━━━━━━┛