عسل 🌱
#پارت24 🦋 پرازخالی🦋 واکنش میلاد بعد از شنیدن حرف من انقدر ها جالب نبود که من اقای شرفی را هم شاهد
🦋پراز خالی🦋 تمام ماجرا را مو به مو برایش تعریف کردم. و در اخر گفتم اگر اقای شرفی نیومده بود من بدبخت میشدم میلاد چرا دیشب بهم نگفتی؟ ترسیدم میلاد . الانم اگر گفتم اقای شرفی گفت اگر تو بری و همه چیز و به میلاد بگی من میرم دستگاه دوربین و توسر ....... اتومبیل اقای شرفی کنارمان پارک کرد میلاد نگاهی به او انداخت و سپس به طرف من چرخید و با خشم گفت فقط ببین چطوری حیثیت منو جلوی دوست و رفیقام بردی ؟ در خودم مچاله شدم. میلاد در ماشین را باز کرد پیاده شدو با همایون دست دادو سرگرم صحبت شد. شیشه راکمی پایین دادم و به حرفهایشان گوش دادم همایون میگفت الان این حرفها فایده نداره، من این ماجرا روو همین امشب که تموم بشه خاکش میکنم و مثل یه راز تو سینه م نگهش میدارم. اما تو باید هم به فکر خودت باشی و هم ابروی خواهرت. من بعید میدونم اونها دیگه عکسی از خواهرت داشته باشن هردو گوشی هاشون و لپ تاب شهروز و ما نابود کردیم. اما فیلمشو داره که رفت تو اتاق خواب و ....... من دارم دیوونه میشم شهروز و امشب باید بکشمش اگر قرار به دیوونه بازیه من الان زنگ میزنم ارش و امیر و مطلع میکنم و خودمو میکشم کنار. نفسم را حبس کردم ، در ماشین را باز کردم پیاده شدم و گفتم ترو خدا به ارش نگید من چیکار کردم. اشکهایم را پاک کردم و گفتم میلاد تو میدونی اگر ارش بفهمه منو زنده نمیزاره . میلاد دندان قروچه ایی به من رفت و گفت تو خفه شو ، برگرد برو خونه . سر جایم ایستادم و گفتم من بدون تو برم خونه؟ صدایش را بالا برد و گفت برو خونه کتی من بدون تو خونه نمیرم با غصب به طرفم امد عقب عقب رفتم و گفتم من الان برم خونه اگر ارش منو ببینه بگم کجا بودم؟ میلاد روسری و موهایم را باهم گرفت و مرا به ماشین کوباند اقای شرفی جلو امدو گفت الان اینکارها برای چیه میلاد؟ من دارم به سرمایه تو که تو باغ پدر بزرگه اون بی همه چیزه و ابروی خواهرت فکر میکنم و تو داری با دعوا و شلوع بازی کارو خراب میکنی . میای مثل دو تا مرد عاقل و فهمیده بریم در خونه شهروز و فیلم و ازش بگیریم ؟ میلاد در ماشین را باز کرد و رو به من گفت سوار شو اطاعت کردم میلاد هم سوار شد و حرکت کردیم. از ترس جرات نفس کشیدن نداشتم. کمی که رانندگی کرد گفت خاک بر سر امیر که تو کنارش داری هر غلطی...