#پارت25
🦋پراز خالی🦋
تمام ماجرا را مو به مو برایش تعریف کردم. و در اخر گفتم
اگر اقای شرفی نیومده بود من بدبخت میشدم میلاد
چرا دیشب بهم نگفتی؟
ترسیدم میلاد . الانم اگر گفتم اقای شرفی گفت اگر تو بری و همه چیز و به میلاد بگی من میرم دستگاه دوربین و توسر .......
اتومبیل اقای شرفی کنارمان پارک کرد میلاد نگاهی به او انداخت و سپس به طرف من چرخید و با خشم گفت
فقط ببین چطوری حیثیت منو جلوی دوست و رفیقام بردی ؟
در خودم مچاله شدم. میلاد در ماشین را باز کرد پیاده شدو با همایون دست دادو سرگرم صحبت شد.
شیشه راکمی پایین دادم و به حرفهایشان گوش دادم
همایون میگفت
الان این حرفها فایده نداره، من این ماجرا روو همین امشب که تموم بشه خاکش میکنم و مثل یه راز تو سینه م نگهش میدارم. اما تو باید هم به فکر خودت باشی و هم ابروی خواهرت. من بعید میدونم اونها دیگه عکسی از خواهرت داشته باشن هردو گوشی هاشون و لپ تاب شهروز و ما نابود کردیم. اما فیلمشو داره که رفت تو اتاق خواب و .......
من دارم دیوونه میشم شهروز و امشب باید بکشمش
اگر قرار به دیوونه بازیه من الان زنگ میزنم ارش و امیر و مطلع میکنم و خودمو میکشم کنار.
نفسم را حبس کردم ، در ماشین را باز کردم پیاده شدم و گفتم
ترو خدا به ارش نگید من چیکار کردم.
اشکهایم را پاک کردم و گفتم
میلاد تو میدونی اگر ارش بفهمه منو زنده نمیزاره .
میلاد دندان قروچه ایی به من رفت و گفت
تو خفه شو ، برگرد برو خونه .
سر جایم ایستادم و گفتم
من بدون تو برم خونه؟
صدایش را بالا برد و گفت
برو خونه کتی
من بدون تو خونه نمیرم
با غصب به طرفم امد عقب عقب رفتم و گفتم
من الان برم خونه اگر ارش منو ببینه بگم کجا بودم؟
میلاد روسری و موهایم را باهم گرفت و مرا به ماشین کوباند اقای شرفی جلو امدو گفت
الان اینکارها برای چیه میلاد؟ من دارم به سرمایه تو که تو باغ پدر بزرگه اون بی همه چیزه و ابروی خواهرت فکر میکنم و تو داری با دعوا و شلوع بازی کارو خراب میکنی . میای مثل دو تا مرد عاقل و فهمیده بریم در خونه شهروز و فیلم و ازش بگیریم ؟
میلاد در ماشین را باز کرد و رو به من گفت
سوار شو
اطاعت کردم میلاد هم سوار شد و حرکت کردیم. از ترس جرات نفس کشیدن نداشتم. کمی که رانندگی کرد گفت
خاک بر سر امیر که تو کنارش داری هر غلطی...