عسل 🌱
#پارت23 🦋 پر ازخالی🦋 سپس ارتباط را قطع کرد نگاه دوباره ایی به فیلم انداختم، قضیه اگر کش پیدا میکرد
#پارت24
🦋 پرازخالی🦋
واکنش میلاد بعد از شنیدن حرف من انقدر ها جالب نبود که من اقای شرفی را هم شاهد کارم کنم.
بغضم ترکید و با های های گریه گفتم
میلاد گول خوردم بخدا
با نگرانی گفت
چی کار کردی؟
من حالم خیلی بده، هم به کمک احتیاج دارم هم میترسم بگم چه علطی کردم
داری نگرانم میکنی کتی جان چی شده؟
به جهت مظلوم نمایی گفتم
میخوام خودمو بکشم ، اما قبلش میخواد دردسری که برای تو درست کردم و ........
لحنش جدی گفت
بگو ببینم چیکار کردی؟
سرم را پایین انداختم در خودم مچاله شدم و گفتم
پنج شش ماه پیش بود که سیاوش به من ابراز علاقه کرد.
نگاهم به دستان میلاد افتاد که فرمان را با خشم میفشرد. اب دهانم را قورت دادم و گفتم
به من گفت
دوسم داره، عاشقمه، میخواد باهام ازدواج کنه.
میلاد با فریاد گفت
گه خورده پسره ی حرومزاده
سپس با سر انگشتانش سر من را هل داد و گفت
تو چه فکری راجع به خودت کردی احمق؟ تو میخوای با خواننده دورگردی که گاهی تو این رستورانه گاهی تو اون باغچه ازدواج کنی؟ اون اصلا به ما میخوره که تو رو بگیره؟ چرا اینقدر خودتو دست پایین میگیری؟
به طرف او چرخیدم و با لحنی که سعی در ارام کردنش داشتم گفتم
گوش کن میلاد، من الان بجز تو کسی و ندارم که ازش کمک بخوام.
سپس با گریه ادامه دادم
تروخدا داد نزن، حمله نکن، بزار همه چیزو بهت بگم . اونها دارن از ترس من از تو و ارش و امیر سو استفاده میکنند.
اشاره ایی به پارک کردم و گفتم
همینجا پارک کن الان اقای شرفی میاد
هینی کشید و گفت
همایون شرفی؟
سر تایید تکان دادم و میلاد گفت
اخه بیشرف، تو حیثیت واسه ما نگداشتی؟ اونم میدونه؟
با هق و هق گریه گفتم
ترو خدا میلاد داد نزن . من دارم سکته میکنم حالم خیلی بده
ضر بزن ببینم چه غلطی کردی
من ، با سیاوش دوست شدم. الان شش ماهه، اون خرسی هم که تو پیداش کردی و اون برام خریده بود. دیشب گوشی سیاوش خاموش شد.
نگاه مصطربی به میلاد انداختم چشمان درشتش در کاسه ایی از خون شناور بود و به من نگاه تنفر امیزی داشت.
ارام گفتم
شهروز به من پیام داد
چشمانش را گرد کرد و گفت
شهروز؟
سر تایید تکان دادم و گفتم
شروع کرد به تهدید کردن من که از تو وسیاوش عکس دارم. یدونه از عکس هارو هم برام فرستاد. بعد به من گفت اگر میخوای عکس هارو برای میلاد و ارش و امیر نفرستم باید بری برگه قرارداد منو با سفته هامو برام بیاری
متحیر و عصبی گفت
تو با من چی کار کردی کتایون ؟
دستانم را به علامت ارامش بالا بردم و گفتم
من زیر بار نرفتم میلاد، اینکارو نکردم.
خوب بعد چی شد؟
عسل 🌱
#پارت24 🦋 پرازخالی🦋 واکنش میلاد بعد از شنیدن حرف من انقدر ها جالب نبود که من اقای شرفی را هم شاهد
#پارت25
🦋پراز خالی🦋
تمام ماجرا را مو به مو برایش تعریف کردم. و در اخر گفتم
اگر اقای شرفی نیومده بود من بدبخت میشدم میلاد
چرا دیشب بهم نگفتی؟
ترسیدم میلاد . الانم اگر گفتم اقای شرفی گفت اگر تو بری و همه چیز و به میلاد بگی من میرم دستگاه دوربین و توسر .......
اتومبیل اقای شرفی کنارمان پارک کرد میلاد نگاهی به او انداخت و سپس به طرف من چرخید و با خشم گفت
فقط ببین چطوری حیثیت منو جلوی دوست و رفیقام بردی ؟
در خودم مچاله شدم. میلاد در ماشین را باز کرد پیاده شدو با همایون دست دادو سرگرم صحبت شد.
شیشه راکمی پایین دادم و به حرفهایشان گوش دادم
همایون میگفت
الان این حرفها فایده نداره، من این ماجرا روو همین امشب که تموم بشه خاکش میکنم و مثل یه راز تو سینه م نگهش میدارم. اما تو باید هم به فکر خودت باشی و هم ابروی خواهرت. من بعید میدونم اونها دیگه عکسی از خواهرت داشته باشن هردو گوشی هاشون و لپ تاب شهروز و ما نابود کردیم. اما فیلمشو داره که رفت تو اتاق خواب و .......
من دارم دیوونه میشم شهروز و امشب باید بکشمش
اگر قرار به دیوونه بازیه من الان زنگ میزنم ارش و امیر و مطلع میکنم و خودمو میکشم کنار.
نفسم را حبس کردم ، در ماشین را باز کردم پیاده شدم و گفتم
ترو خدا به ارش نگید من چیکار کردم.
اشکهایم را پاک کردم و گفتم
میلاد تو میدونی اگر ارش بفهمه منو زنده نمیزاره .
میلاد دندان قروچه ایی به من رفت و گفت
تو خفه شو ، برگرد برو خونه .
سر جایم ایستادم و گفتم
من بدون تو برم خونه؟
صدایش را بالا برد و گفت
برو خونه کتی
من بدون تو خونه نمیرم
با غصب به طرفم امد عقب عقب رفتم و گفتم
من الان برم خونه اگر ارش منو ببینه بگم کجا بودم؟
میلاد روسری و موهایم را باهم گرفت و مرا به ماشین کوباند اقای شرفی جلو امدو گفت
الان اینکارها برای چیه میلاد؟ من دارم به سرمایه تو که تو باغ پدر بزرگه اون بی همه چیزه و ابروی خواهرت فکر میکنم و تو داری با دعوا و شلوع بازی کارو خراب میکنی . میای مثل دو تا مرد عاقل و فهمیده بریم در خونه شهروز و فیلم و ازش بگیریم ؟
میلاد در ماشین را باز کرد و رو به من گفت
سوار شو
اطاعت کردم میلاد هم سوار شد و حرکت کردیم. از ترس جرات نفس کشیدن نداشتم. کمی که رانندگی کرد گفت
خاک بر سر امیر که تو کنارش داری هر غلطی...
#پارت26
🦋 پرازخالی🦋
کردی، هرز میپری و نمیفهمه
نگاهی به من انداخت و گفت
موهاتو جمع کن تا اتیششون نزدم.
روسری ام را مرتب کردم . مقابل خانه شهروز که رسیدیم گفتم
من تو ماشین تنها میترسم
هرسه پیاده شدیم و سوار بر اسانسورشدیم مقابل خانه شهروز که رسیدیم پشت میلاد ایستادم، با وجود اینکه خیلی از او میترسیدم و میدانستم مسیر بازگشت از اینجا تا خانه حسابم را میرسد، اما به او افتخار میکردم. نگاهی به قد و قامت ورزشکاری اش انداختم .
اقای شرفی اشاره کرد که از پشت چشمی در کنار بروید تا من در بزنم . دست در جیبم کردم و گفتم
من کلید دارم
نگاه چپ چپ میلاد مرا به عقب برد .
همایون کلید را از دست من گرفت ارام در زد مدتی که منتظر ماندیم رو به میلاد گفت
شمارشو بگیر
مگه نمیگی گوشیشو شکستید به چی زنگ بزنم
به اون خطی که به خواهرت پیام داد زنگ بزن
میلاد گفته همایون را اطاعت کرد شهروز پاسخی نداد همایون دوباره در زد گوشی من در جیبم لرزید میلاد که انگار صدلی ویبره را شنیده باشد به طرفم چرخید و گفت
کیه؟
گوشی م را در اوردم شهروز برایم نوشته بود
این دو تا اشعال و بردار از جلوی در خونه من ببر تا به پلیس زنگ نزدم.
میلاد دندان قروچه ایی رفت لگد محکمی به در کوبید و با فریاد گفت
باز کن درو
همایون میلاد را نگه داشت و گفت
ساکت مردم خوابیدند نصفه شبه ها
میلاد کلید را از همایون گرفت درون در انداخت اما انگار در از ان سمت قفل شده بود. همسایه ها یک به یک در را گشودند میلاد لگد محکمی به در کوبید و در باز شد همایون سد راه او شدو گفت
بهت گفتم
دیوونه بازی در نیار
میلاد که انگار کنترل از دست خودش خارج شده باشد با فریاد فحشی بود که به شهروز میدادو او را صدا میزد همایون به یکی از مردهایی که نظاره گر انها بود گفت
اقا شما لطفا زنگ بزن ۱۱۰
با امدن نام پلیس انگار سرو کله شهروز پیدا شدو گفت
چی میگی نصفه شبی؟
میلاد همایون را کنار زدو گفت
نامرد بی وجود خواهر منو تهدید میکنی؟
خواهرت و از زیر این و اون جمع کن نصفه شبم در خونه مردم مزاحم نشو
این حرف شهروز تمام حس های وجودی م را بیدار کرد. هم خجالت کشیدم. هم ناراحت شدم. هم از تهمت او دلم شکست هم از واکنش میلاد به شدت ترسیدم میلاد همایون را کنار زد و یقه شهروز را گرفت همسایه ها به کمک امدند و ان دو را از هم جدا کردند . عقب تر امدو گفت
شهروز بیچاره ت میکنم
بیخود کر کری نخون ، خواهرت با همکاری این اقا اومدن خونه من دزدی لپ تاب منو دزدین فیلمشم هست همسایه ها هم شاهدن.
میلاد نگاهی به من انداخت و سپس با تمام قدرتش سیلی محکمی به صورت من کوباند وبا فریاد گفت
هرچی میکشم از دست تو میکشم
منی را که نقش بر زمین شده بودم از کتفم گرفت بلندم کرد و گفت
می مردی این صرت و پرتهات و دیشب میکردی؟
همایون جلو امد و گفت
اروم باش میلاد
رفته رفته سرو کله پلیس پیدا شد . با امدن او شهروز جلو رفت و گفت
این خانم و اون اقا
من و همایون را نشان دادو گفت
اومدن خونه من دزدی فیلمشونم دارم.
میلاد جلوتر رفت و گفت
این اقا با تهدید خواهر من سعی در اخازی ......
پلیس کلام همه را قطع کرد و گفت
خواهش میکنم همسایه ها همه برن داخل خونه هاشون.
همسایه ها متفرق شدند. میلاد گوشی اش را از جیبش در اورد جلو رفتم دستش را گرفتم و گفتم
به کی میخوای زنگ بزنی؟
به ارش
عسل 🌱
#پارت26 🦋 پرازخالی🦋 کردی، هرز میپری و نمیفهمه نگاهی به من انداخت و گفت موهاتو جمع کن تا اتیششون
#پارت27
🦋 پر از خالی🦋
اشک از چشمانم جاری شدو ملتمسانه گفتم
نه میلاد خواهش میکنم اینکارو نکن.
همایون گوشی میلاد را از دستش گرفت و به همراه پلیس وارد خانه شهروز شدیم. شهروز از ال ای دی خانه ش فیلم را به پلیس نشان دادو گفت
این خانم تو فیلم افتاده ، این اقا هم همسایه ها شاهدن که منو کتک زد و نگهم داشت تا اون خانم لپ تاب منو بدزده
همایون جلوتر رفت و گفت
اقایی که تو باغچه برادر این خانم کار میکنه شش ماه پیش با فریب این خانم و قول ازدواج یکسری عکس ازشون جمع کرده و دیشب با تهدید ایشون سعی در اخازی از برادرشون را داشتند ، من به طور اتفاقی داشتم با اون یکی برادرشون صحبت میکردم متوجه این موضوع شدم و......
از حرفهای انها چیزی متوجه نمیشدم. فکر اینکه الان پلیس مرا به جرم دزدی باز داشت میکند اندامم را تماما میلرزاند روی مبل نشستم صدای هق هق گریه م بلند شده بود . میلاد جلو امدو گفت
خفه شو گریه نکن
ارام رو به او گفتم
الان منو میبرن بازداشت؟
سرش را به علامت نه بالا دادو گفت
مگر من بمیرم که اینکارو کنند.
همایون جلو امدو گفت
کتی خانم گوشی تو بده ، اون فیلمی که شهروز برات فرستاده رو به همراه پیامی که داده بود بیار
به صفحه پیام شهروز رفتم نگاه متعجبی به صفحه انداختم نه پیام بود و نه فیلم.
میلاد گفت
پس کو؟
سپس رو به شهروز گفت
رفتی پاکش کردی عوضی
همایون گوشی اش را در اورد و گفت
اصلا لشکال نداره همون موقع کتایون اون پیام هارو برای من فرستاده اسکرین شاتش هم هست
سپس گوشی اش را مقابل پلیس گرفت.
عسل 🌱
#پارت27 🦋 پر از خالی🦋 اشک از چشمانم جاری شدو ملتمسانه گفتم نه میلاد خواهش میکنم اینکارو نکن. هم
#پارت27
🦋پر از خالی🦋
این که چطور ان پلیس مسن ان شب را ختم به خیر کرد و بین ما را صلح و صفا داد هیچ چیز متوجه نشدم و فقط استرس تنها شدن با میلاد را داشتم. فیلم را از دستگاه شهروز پاک کردند تعهدی از او گرفتند و از انجا خارج شدیم. مقابل خانه شهروز میلاداز همایون تشکر کرد و من بیچاره به ناچار سوار ماشین او شدم.
مدتی که رانندگی کرد تلفنش را در اورد شماره ایی را گرفت ، گوشهایم را به حرفهای او تیز کردم. تلفنش را روی پخش گذاشت مدتی بعد ارتباط وصل شدو صدای خواب الودی گفت
الو
سلام. داریوش ببخشید دیر وقته زنگ زدم .
نه خواهش میکنم چی شده ؟
باید اسب هارو امشب از مزرعه چگینی بیاریم بیرون
الان چهار صبحه ها؟
اره همین الان ضروریه
اخه دیوانه شدی مگه؟ میدونی برای جابجایی پنجاه تا اسب چند تا ماشین باید بیارم.
عسل 🌱
#پارت27 🦋پر از خالی🦋 این که چطور ان پلیس مسن ان شب را ختم به خیر کرد و بین ما را صلح و صفا داد هی
#پارت28
🦋پر از خالی🦋
جور کن ، به تمام باربری ها زنگ بزن. اگر شده سوار کارها رو بیدار کن اسب هارو سوار شن تا باشگاه ارش بیارن اینکارو بکن . من خودمم دارم میام
الان حیوونها خوابن ممکنه رم کنند
یه کاریش بکن ، منم دارم میام.
ارتباط راقطع کرد و گفت
گوشیت و بده به من
بی چون و چرا گفته ش را اطاعت کردم. ان را خاموش کرد در داشبوردش نهاد و گفت
به حضرت عباس کتی. پاتو از در خونه بیرون بگذاری. کار با ارش و امیر ندارم. ریز ریزت میکنم.
سرم را پایین انداختم و گفتم
باشه چشم.
سه تا داداش واسه تو کمه. ما اگر سی نفر هم بودیم نمیتونستیم توی چموش و جمعت کنیم.
مقابل خانه پارک کرد و گفت
پیاده شو برو تو
مکثی کردم و گفتم
بدون تو که نمیرم . الان اگر ارش بیدار شه بگه کجا بودی چی بگم؟
از ماشین پیاده شد در خانه را باز کرد و مرا تا مقابل اتاقم مشایعت کرد. حدسم درست بود در نیمه های راه ارش در اتاق خوابش را باز کرد نگاهی به ما انداخت و ارام گفت
کجا بودید شما دو تا؟
دست میلاد را گرفتم و به حالت التماس کمی فشردم . میلاد گفت
کتایون حالش خوب نبود، بردمش بیرون یه دوری بزنه حال و هواش عوض شه
اخم هایش را در هم کشید و گفت
کتی غلط کرده حالش خوب نبوده.
سپس جلو تر امدو رو به من گفت
من مگه به تو نگفتم اب بخوای بخوری اول از من اجازه میگیری بعد ، هنوز چند ساعت از حرفم نگذشته هر غلطی دلت خواست داری میکنی ؟
پشت میلاد مخفی شدم و گفتم
با میلاد بودم دیگه داداش
داداش و زهر مار، من اخر شب به تو چی گفتم کتایون؟
میلاد تچی کرد و گفت
ول کن دیگه ارش با من بود دیگه ، امشب جلو رویا ابرومون رفت . بس کن خواهشا
همین تو باعثی دیگه ، تا حالا زیر چتر حمایت امیر هر غلطی دلش میخواست میکرد حالا نوبت تو شده؟ حالا داره مخ تو رو میزنه با خودش همدست کنه؟
#پارت29
🦋 پر از خالی🦋
با ناراحتی رو به ارش گفتم
تو چرا با من اینطوری برخورد میکنی؟ من حوصله م سر رفته بود به میلاد گفتم.........
میلاد را دور زد مقابل من ایستادو گفت
تو خیلی غلط میکنی که به میلاد گفتی ببرت بیرون. و میلاد هم غلط کرد که تو رو بردت بیرون. اجازه تو دست منه و ......
کلامش را بریدم و گفتم
من دیگه پیش شماها نمیمونم. فردا زنگ میزنم بابا بیاد منو ببره شمال
اخم های ارش در هم رفت کتفم را گرفت مرا به اتاق خوابم برد و گفت
نمیخوام سرو صدا کنم رویا از خواب بیدارشه . ولی اینو بدون من دیگه به بابا هم اجازه نمیدم تورو از این خونه ببره. باید جلوی چشمم باشی
میلاد وارد اتاق شدو گفت
اره دیگه اینجا تحت کنترلی و جای موندن نیست نه ؟
یه جوری میگی تحت کنترل انگار داری با یه هرزه ایی......
سیلی ارش کلامم را برید ، دستم را روی صورتم نهادم و گفتم
خوب دارید از قدرت مردونتون استفاده میکنید و چپ و راست منو میزنیدها. چون من زورم بهتون نمیرسه منو مظلوم گیر اوردید؟
لب تخت نشستم و با گریه گفتم
صبح زنگ میزنم به بابا میگم
ارش جلوتر امدو گفت
ببین کتی، به خدا هم زنگ بزنی فایده نداره، باید همینجا بمونی و حرف من و گوش بدی. نه بابا نه امیر و نه میلاد حق اینکه تو این کار دخالت کنند و ندارن.
میلاد کمی سرجایش جابجا شدو گفت
من باید برم.
ارش به طرف او چرخیدو گفت
کجا؟ الان ساعت نزدیک پنجه؟
باید برم اسب هارو از مزرعه چگینی بیارم باشگاه خودمون
دیوونه شدی میلاد؟ تو باشگاه اگر جا بود که چنین کاری و نمیکردیم.
یه جای بهتر پیدا میکنم.
الان چی شد که نصفه شبی این فکر به سرت زد؟
شهروز.....
کمی ان و من کرد و گفت
بچه درستی نیست. به نظرم سرمایه م در خطره ، امروز اونجا رو خالی میکنم و میگردم دنبال یه جای بهتر
سپس از اتاقم خارج شد ارش نگاهی به من انداخت و گفت
گوشی به دردت نمیخوره، تلفن خانه هست. گوشیتو بده به من.
سرم را لای دستانم گرفتم و گفتم
میلاد ازم گرفت
کمی چپ چپ و اتاقم را ترک کرد. روی تخت دراز کشیدم. لعنت به این استرس و فکر و خیال، حالا که همه چیز ختم به خیر شده بود استرس سیاوش را داشتم که مبادا فردا با من تماس بگیرد و میلاد پاسخش را بدهد.
کمی فکم را ماساژ دادم. انصافا دست میلاد سنگین بود و رحمش هم کم. باز ضربات ارش کنترل شده تر بود.
چشمانم گرم شد و خوابم رفت . با صدای رویا از خواب بیدار شدم.
پاشو دیگه حوصله م سر رفت.
سر جایم نشستم رویا گفت
اینقدر گریه کردی چشمات پف کرده
عسل 🌱
#پارت29 🦋 پر از خالی🦋 با ناراحتی رو به ارش گفتم تو چرا با من اینطوری برخورد میکنی؟ من حوصله م سر
#پارت30
🦋پر از خالی🦋
برخاستم خودم را در ایینه دیدم چشمانم پف کرده بود و گونه سمت چپم هم کبود شده بود.
رویا گفت
دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟ چرا اینقدر دیر اومدی؟
سر تاسفی تکاک دادم و گفتم
همه رفتند؟
اره فقط من و توییم. منم میخواستم برم ارش گفت بمونم پیش تو ، نگرانت بود گفت حال عصبیش خرابه کار دست خودش میده .
موهایم را جمع کردم و برخاستم . و رو به رویا گفتم
دیشب هرچی که بود تموم شد اما من الان میخوام زنگ بزنم به بابام و بهش شکایت ارش و بکنم.
به سراغ تلفن رفتم و شماره پدرم را گرفتم لحظاتی بعد گفت
بله
با صدای لرزان گفتم
سلام بابا.
به گرمی گفت
سلام دخمل خودم ، چطوری بابا
بغضم ترکید و گفتم
ارش منو اذیت میکنه
بابا با نگرانی گفت
چی شده؟
دیشب من از پیش امیر میومدم خونه رفتم بنزین بزنم ، اونجا شلوغ بود داشتم میومدم تصادف شده بود تا برسم خونه دوساعت طول کشید اومدم خونه ارش منو جلوی زنش میزنه هر چی از دهنش در میاد به من میگه
امیر و میلاد مگه خونه نبودند ؟ چرا اجازه دادند تورو بزنه؟
امیر و میلاد از ارش بدترن. میلاد یه جوری زده تو صورت من فکم کامل باز نمیشه
غلط کردن ، لندهورهای عوضی، بیغیرتهای نامرد ادم مگه رو خواهرش دست بلند میکنه ؟
میلاد سوئیچم و گوشیمو گرفته ، ارش هم میگه اب بخوای بخوری باید زنگ بزنی به من اطلاع بدی ،بابا منو زندانی کردن تو خونه
الان زنگ میزنم بهشون ببینم این چه غلطیه که کردن
دلم از حرف بابا لرزید میلاد ممکن بود همه چیز را به همه بگوید برای همین گفتم
بابا اگر بهشون حرف بزنی میان منو اذیت میکنند. تو فقط به ارش بگو برای چی کتایون زدی؟ بگو منو اذیت نکنه. ترو خدا به میلاد حرفی نزن. هیچی بهش نگو
بابا محکم و قاطع گفت
هر سه تاشون غلط کردن تو رو اذیت کردند، نترس بابا من پشتتم .
برق سه فاز از سرم پرید و گفتم
امیر که اصلا منو اذیت نکرده، میلاد هم کاری با من نداره فقط ارش اذیتم میکنه
الان نگفتی مگه میلاد زده فکت .......
میلاد نه بابا ارش ، بیچاره میلاد دید من دیشب حالم بده نصفه شب منو برد بیرون چقد گردوند از دلم در بیاره
خیلی خوب بابا الان زنگ میزنم به اون قرمساق ببینم دردش چیه افتاده تو جون تو ، روزیکه گفت کتی رو با خودت نبر شمال بهش گفتم به دختر من
عسل 🌱
#پارت30 🦋پر از خالی🦋 برخاستم خودم را در ایینه دیدم چشمانم پف کرده بود و گونه سمت چپم هم کبود شده ب
#پارت31
🦋پر از خالی🦋
از گل نازک تر حق ندارید بگید.
بغضم ترکید و گفتم
بابا همش اون قضیه رو میزنند تو سر من و بهم سرکوفت میدن
گه خوردن، به اونها اصلا ربطی نداره، الان ادمشون میکنم.
مکث کرد و سپس گفت
تو چرا با امیر نرفتی باغچه ؟
ارام و با حالت لوسی گفتم
امیر منو اخراجم کرد
بابا عصبانی شدو گفت
خیلی بیجا کرده. واسه من صاحب باغچه شده دختر منو میندازه بیرون. شیطونه میگه پاشم بیام اونجا باغچه و باشگاه و اسب و کوفت و زهر مارو ازشون بگیرم ببینم چند مرده حلاجن اینقدر پررو شدن. زنگ زدن فایده نداره بابا من الان راه میفتم میام اونجا
باشه بابا مرسی
رویا را دیدم که خیره به من مانده بود ، سپس به اتاق ارش رفت و در را بست، میدانستم که قصد او از اینکار گزارش تماس من به ارش است.
بلافاصله گوشی را برداشتم و شماره میلاد را گرفتم مدتی بعد گفت
الو
ارام گفتم
میلاد
چیه کتی زود بگو ، دستم بنده
ببین میلاد من میتونستم اون قرار داد و سفته هارو ببرم بدم و اب هم از اب تکون نخوره، من نخواستم تو ضربه بخوری و اسیب ببینی .
در پی سکوت میلاد گفتم
تو هم ابروی منو نبر ، ازت خواهش میکنم راجع به گندی که من زدم با ارش و امیر و هیچ کس دیگه ایی حرفی نزنی
الان کارت با من همین بود؟
مثل یه مرد سر قولی که به من دادی باش
من چه قولی بهت دادم؟
دیشب اول قول دادی که به کسی چیزی نگی بعد من جریان و بهت گفتم. نامرد نباش زیر قولت بزنی
خیلی خوب
عسل 🌱
#پارت31 🦋پر از خالی🦋 از گل نازک تر حق ندارید بگید. بغضم ترکید و گفتم بابا همش اون قضیه رو میزن
#پارت32
🦋پراز خالی🦋
خیالم راحت باشه؟
اره، راحت باشه
مرسی ، خداحافظ
ارتباط را که قطع کردم بلافاصله تلفن زنگ خورد. با دیدن شماره ارش دلم لرزید ان را وصل کردم و گفتم
بله
با عصبانیت گفت
بله و بلا ، با کی داشتی حرف میزدی؟ نیم ساعته تلفن اشغاله
مگه اینجا پادگانه ارش؟ من باید واسه همه چیز به تو جواب پس بدم؟
کتی پا میشم میام خونه دهنتو جر میدم ها
بابابا داشتم حرف میزدم.
یه بار دیشب بهت گفتم ، یه بارم الان میگم ، بابا .....امیر و به تازگی میلاد همه هم باهم دست به یکی کنند من نمیزارم تو هر گهی دلت بخواد بخوری. شانس اوردی امروز تو باشگاه مسابقه بود والا میموندم خونه و ادمت میکردم.
مگه من چیکار کردم؟
تو خودسر و زبون دراز شدی
حرفهای بابا شیرم کرده بود. سعی کردم خودم را نبازم و گفتم
از حق خودم دفاع کنم زبون درازیه
فقط خفه شو و منو بیشتر از این عصبی نکن
نمیخوام خفه شم. میخوام حرفمو بزنم
کمی خونسردگفت
میخوای حرف بزنی؟
اره
خیلی خوب، با هم حرف میزنیم. الان کاری نداری؟
لحن او مرا ترساند و گفتم
خوب چرا اینجوری میکنی ارش، گفتی بمون خونه گفتم چشم. گفتی.......
گفتم بدون اجازه من اب هم حق نداری بخوری گفتم حق نداری به بابا زنگ بزنی اما گوش ندادی بچرخ تا بچرخیم.
#پارت33
🦋پر از خالی🦋
زنگ میزنی زه بابا شکایت منو میکنی؟ ارش منو اذیت میکنه، ارش منو جلوی رویا زده ، ارش هرچی از دهنش در میاد به من میگه، منو زندانی کرده، امیر خوبه، میلاد خوبه فقط ارش داره ادیت میکنه همش داره به من سرکوفت میزنه
اینها رو اون زن فصولت بهت گفت ؟
خیلی خوب، حالا باهم صحبت میکنیم.
ارتباط را قطع کرد برخاستم در اتاق ارش را بی مهابا باز کردم و رو به رویا گفتم
هرچی من به بابام گفته بودم گذاشتی کف دست ارش؟
رویا خیره به من ساکت ماندو من ادامه دادم
بچرخ تا بچرخیم رویا خانم. تلافی اینکارتو ببین چطوری به سرت میارم.
رویا از من رو برگرداند و من اتاقشان را ترک کردم. لحظاتی بعد خانه را بدون خداحافظی ترک کرد. به محض رفتن او شماره خانه پدری اش را گرفتم. مدتی بعد پدرش گفت
بله
به گرمی گفتم
سلام اقا رضا ، کتایونم
به گرمی و شمرده شمرده گفت
سلام کتایون خانم. خوبی دخترم؟
ممنون. راستش یه حرفی باهاتون داشتم. نمیخواستم که رویا بفهمه من به شما گفتم
چی شده؟
از اول بابام به شما گفت ما دوتا پسر مجرد دیگه تو این خونه داریم. گفته بود که درست نیست که رویا جون وقتی داداشم خونن بیاد و شب اینجا بمونه و بره پیش ارش بخوابه. البته ببخشید که من اینها رو میگم ها
مگه دیشب میلاد و امیر خان خونه بودند.
بله، بودند.
اخه رها گفت شما گفتی که میلاد و امیر شمالن
از من نشنیده بگیر ، تورو خدا یه وقت به رویا جون نگی من گفتم ها . اگر بابام هم بفهمه رویا اینجا بوده ناراحت میشه. من فقط گفتم که یه وقت خدایی نکرده کدورت پیش نیاد
نه دخترم خیالت راحت باشه.
اخه هنوز عقد هم نشدند .
ارش دیشب خودش اومد دنبال رویا وگفت من با کتی تو خونه تنهاییم. که من اجازه دادم. اگر میدونستم که امیر خان و اقا میلاد هم هستند که نمیزاشتم رویا بیاد
من به پدرم نمیگم ، شماهم ترو خدا به کسی چیزی نگو.
باشه دخترم
کاری ندارید؟
نه
خداحافظ
نفس راحتی کشیدم و تلفن را قطع کردم. برخاستم برای خودم یک لیوان چای ریختم و سرگرم خوردن صبحانه م شدم با صدای باز شدن در کنجکاو برخاستم . ارش را دیدم که تیز و سریع مسافت حیاط به خانه را پیمود . تمام وجودم را لرز برداشت. پشت اپن ایستادم و بادهان نیمه باز به او خیره ماندم وارد خانه شد . سراپایش را ورانداز کردم حدود ۱۹۰ قد داشت، از ان زمان که من به خاطر داشتم بدن سازی میرفت و هیکل ورزیده و جدابی هم داشت. کتتش را در اورد روی کاناپه انداخت . استین هایش را بالا زد ارام گفتم
سلام.
اومدم حرف بزنیم.
لب دهانم را قورت دادم و گفتم
تو که هرچی گفتی من گفتم چشم
زنگ زدی به بابا و خودتو لوس کردی اون پیرمرد و گول بزنی.
جلوتر امد من ناخواسته کمی به عقب رفتم موهایم را در دستش گرفت و گفت
همین الان میری یه قیچی میاری و این شرابی هارو از سرت میچینی میریزی دور
مویم را از چنگال او رهانیدم. و گفتم
ده سانت پایین موی من شرابیه از دیشب گیر دادی به اینها
ضربه ایی به پشت سرم زد وتحکمی گفت
کوتاشون میکنی بگو چشم
کمی عقب تر رفتم و گفتم
چشم.