#پارت62
🦋پر از خالی🦋
با کلافگی از او رو برگرداندم و گفتم
چی میگی ارش؟
من دارم میرم باشگاه . گوشی من دستت باشه برو اون پیام هایی که قرار بود بفرستی رو بفرست.
به چشمان اوخیره ماندم و گفتم
الان ساعت کاری منه؟
خنده اش را کنترل کرد و گفت
دیوونه، ما خواهر برادریم. تو به فکر ساعت کاری هستی؟
دستم را برکمرم زدم و گفتم
موقع تعیین حقوق ما خواهر برادر نیستیم؟ به منشی قبلیت پونصد بیشتر از من میدادی.
ارش گوشه لبش را گزید و گفت
من شاهرگمو به خاطر تو میدم. این چه حرفیه؟ حقوق هرچقدر دلت بخواد بهت میدم.
شاهرگت به درد من نمیخوره، اگر راست میگی به زنت بگو واسه من جبهه نگیره.
گوشی را در دستم نهادو گفت
تا از باشگاه اومدم انجامش داده باشی.
به ناچار گوشی را گرفتم ارش اتاق را ترک کرد ، امیر گفت
اگر خسته ایی بده من انجام بدم.
سرم را به علامت نه بالا دادم و برخاستم. به اتاقم رفتم دراز کشیدم و سرگرم فرستادن پیام شدم کارم که تمام شد . گوشی در دستم لرزید. صدای پیامک ارش بلند شد.
پیامش را باز کردم ، رویا بود .
همسر جان، فردا با دوستام قراره بریم نمایشگاه گل
شیطنتم گل کرد و برایش نوشتم
نخیر، هیچ جا نمیری
مدتی بعد نوشت
وا..... واسه چی؟
همینکه شنیدی، دوست بازی و رفیق بازی هات و جمع کن بشین سر زندگیت. یعنی که چی هرروز هر روز با دوستات بیرونی؟
ارش جان من کی هر روز با دوستام بیرون بودم؟
پاسخش را ندادم. کمی گذشت دوباره پیام داد
تازگی ها خیلی عوض شدی، اون از برخورد اونروزت جلوی رها با من. اینم از حرفهای الانت. باید یه فکر اساسی راجع به تو و زندگیمون بکنم.
ته دلم نور امیدی روشن شدو گفتم
حتما همینکارو بکن. چون منم میخوام یه فکر اساسی راجع بهت بکنم. نه از پوششت راضیم. نه از رفت و امدت.
پوشش من چه اشکالی داره؟
سر تاپاش ایراده.
پیامی نیامد صفحه را بالاتر کشیدم پیامهایشان را خواندم. چند روز پیش رویا به او پیام داده بود
وای ارش بدبخت شدیم. دیشب داشتم بهت پیام میدادم خوابم برده بابام اومده تمام چت هامونو خونده. رفته به مامانم گفته رویا هنوز با ارش صیغه س. اما انگار زیادی باهم راحتن. ابرومون رفت