خانه کاغذی🪴🪴🪴 میخوام بهش شماره بدم عمه جلو امد و گفت ول کن پسرم راحتش بگذار امیر گوشی م را درون جیبش گذاشت. عمه گفت ولش کن بگذار بره زندگی زوری به دردت نمیخوره امیر سرش را به علامت نه بالا دادو گفت دوسش دارم. به خودم جرات دادم و گفتم اما من دوستت ندارم با اخم دوقدم به طرفم امد بازویم را در چنگالش گرفت و گفت پس کی و دوست داری؟ عمه جلو امدو گفت خیلی خوب اینقدر باهم کل کل نکنید . من امشب فروغ و باخودم میبرم تا کارهای عقدو عروسیتون انجام بشه فروغ پیشم میمونه امیر از ساعد دستم مرا کشید و گفت بی خود فروغ هیچ جا نمیره عمه پوفی کردو گفت امیر به خاطر خدا بس کن این چه کاریه اخه دخالت نکن مامان . برو خونتون دیر وقته بابا منتظرته ملتمسانه رو به عمه گفتم منم ببر خواهش میکنم. امیر ساعد دستم را کشید مرا داخل اتاقی برد و در را بست . با ناامیدی کنار دیوار نشستم. و به چاره کارم میاندیشیدم. سرچرخاندم اطرافم را نگاه کردم. انچه دیدم برق از سرم پراند ال ای دی بزرگی که تمام داخل خانه و باغ و کوچه به دوربین مداربسته وصل بود. یاد صیغه نامه ایی که پشت تابلو پنهانش کرده بودم افتادم. به تصاویر دقت کردم اتاقی که داخلش بودم انگار اتاق خواب امیر بود و دوربینی داخل اتاق نبود . ارام دستگیره در را پایین کشیدم امیرو عمه داخل اتاق نبودند دوان دوان به طرف تابلو رفتم صیغه نامه را برداشتم و به اتاق خواب رفتم . اطرافم را بررسی کرده بودم به شدت ترس داشتم ،نکند امیر مرا ببیند.‌ کلیدرا چرخاندم تا در قفل شود . خوشخواب تخت را به سختی بلند کردم و زیر تخت گذاشتمش. بالا و پایین شدن دستگیره بند دلم را پاره کرد صدای امیر اضطرابم را بیشتر کرد درو چرا قفل کردی؟