خانه کاغذی🪴🪴🪴 منم فهمیدم که حرف اون پسره راست بود. بگذار دروغش و بگه . زیاد پیگیر نشو هیچی نگم فروغ همینطوری با دروغ به زندگی کردن در کنارم ادامه بده؟ میخوای چیکار کنی؟ طلاقش بدی؟ واسه چی طلاقش بدم؟ دیوانه که نبودم بگیرمش یک ماه بعد بفرستمش بره.‌درستش میکنم.‌احتیاج به تعمیرات داره. ول کن امیر.‌ اصلا حرف منو گوش نمیده.‌هرچی من با خوبی خوشی با مهربونی با جدیت چیزی بهش میگم باز کار خودشو میکنه خوب اونم آدمه دیگه پسرم. واسه خودش نظرو ایده داره.‌ من از اول باهاش شرط کرده بودم که اگر میخوای زن من بشی باید هرچی من گفتم گوش کنی. حالا اینبارو گذشت کن توچرا منو ول کردی چسبیدی به اون؟ عوض اینکه نصیحتش کنی بگی با شوهرت روراست باش. هیچی بهتر از صداقت نیست باهاش همکاری میکنی؟ مکثی کردو گفت اصلا نمیفهمم چرا داره دروغ میگه؟ من با علم و اگاهی به اینکه فروغ با اون پسره دوست بوده باهاش ازدواج کردم. الان دلیل دروغ گفتنش چیه؟ من با اصل مسئله مشکلی ندارم. فروغ دوست پسر داشته اونو گذاشته کنار با من ازدواج کرده. این مسئله رو من پذیرفتم و باهاش کنار اومدم . دروغ گفتن هاش منو عصبی میکنه. به جان خودت به جان امید قسم . تو پاساژ من بهش گفتم گردن نگیر گفت نه بهترین کار اینه برم راستشو بگم من بهش گفتم قبول نکن . امیر مکثی کردو گفت تو به فروغ گفتی دروغ بگه یا اون به تو گفت کمکم کن گردن نگیرم؟ من گفتم چرا دروغ میگی مامان دارم جون تو و امیدو قسم میخورم. فروغ میخواست راستشو بگه گفت امیر اول و اخر خودش میفهمه من اگر دروغ بگم ناراحت میشه من بهش گفتم نه گردن نگیر. مصطفی هم خودش اومد گفت اگر منو بفرسته تحقیق من میگم دروغ بوده یعنی فروغ از تو و مصطفی کمک نخواست؟ نه اون از اول هم میگفت من دروغ بگم امیر عصبانی میشه . بازم دروغ گفت دیدی. دیشب میگه من از مامانت و مصطفی خواستم.... نخواسته مارو خراب کنه والا خداشاهده مقصر منم. من بهش گفتم قبول نکن این حرفها اصلا زشتی کار فروغ و توجیه نمیکنه.