نزد مرجان باز گشتم مرجان ملتمسانه گفت عسل، یه زنگ به فرهاد بزن ببین کجان؟ من روم نمیشه با شهرام صحبت کنم. الان دیگه باید رسیده باشن ساعت یک شده. شماره فرهاد را گرفت وگفتم خاموشه. رفتن داخل دادگستری دیگه اونجا گوشی نمیگذارنددببرند. از زبان فرهاد پله های دادگستری را بالا رفتیم. صدای نفس های شهرام را میشنیدم، مشتش را گره کرده بود و تند و سریع راه میرفت پشت در یک اتاق خانمی چادر به سر به همرا ریتا نشسته بود و کمی ان طرف تر اریا که دستش به دست سربازی دستبند شده بود ریتا برخاست تمام بدنش از ترس میلرزید باهق هق گریه روی زمین در مقابل شهرام نشست، پای اورا گرفت و گفت بابا غلط کردم. بابا اشتباه کردم. از این به بعد میشم اونی که تو میخوای ، تروخدا منو ببخش روی زمین خم شدم، دست ریتا رو گرفتم وگفتم بلند شو به اغوشم امدو گفت عمو فرهاد من خیلی بدم. منو ببخشید . شهرام مقابل اریا ایستاد. اریا سرش را پایین انداخت و گفت شرمنده عمو شهرام ریتا را از روی زمین بلند کردم. خانمی که همراهش بود گفت دیشب این خانم و اقا رو داخل یک خونه گرفتند، البته این خانم خودشون با پلیس تماس گرفتند. به گزارش مامورین پلیس اون اقا مست بوده و گویا قصد تعرض به ایشون رو داشته که ایشون با پلیس تماس میگیرند. صدای سیلی ایی که به صورت اریا توسط شهرام کوبیده شده بود در فضا پیچید و بدنبالش صدای جیغ زنی امد، برگشتم و با دیدن مارال و همایون به سمت شهرام رفتم. مارال با گریه رو به اریا گفت اینه نتیجه یه عمر تنها موندن به خاطر تو، اینجوری دست مزد اونهمه زحمت که برات کشيدم و دادي؟ نمک نشناس چرا باعث خجالت و شرمندگی من جلوی شهرام شدی.؟ آریا با سرافکندگی گفت ببخشید مارال که به هق.هق گریه افتاده بود گفت همين؟ ببخشم. بی انصاف من جوونيمو پای تو گذاشتم. بی پدر بزرگت کردم این جوابم بود. در پی سکوت آریا مارال ادامه داد مواد هم ازت گرفتند، پات به اونجایی که نباید ، باز شد . در باز شد و منشی قاض ما را صدا میزد. وارد اتاق که شدیم به ترتیب کنار هم نشستیم. قاضی پرونده را مطالعه کردورو به ریتا گفت فرار از خانه اره؟ ریتا از ترس به خودش میلرزید قاضی ادامه داد خودت زنگ زدی به پلیس درسته ریتا سرمثبت تکان داد