ای پادشاه خوبان! ای دلبر موالی!
از محضر تو دارد، این خسته دل سؤالی
لب تشنهی تو هستم، ای چشمهسار رحمت!
آیا شود بنوشم، زآن بادهی زلالی؟
یاد تو میکند دل، ای تو بهشت موعود!
پر میکشد به سویت، قلبم در آن حوالی
ای دل ربوده بویت! در آرزوی رویت
چشمم سپید گشت و، شد بخت من ذغالی
ای لحظه لحظه با من! آخر بگو کجایی!؟
هر جا کنم نظاره، جای تو هست خالی
ترسی به دل ندارم، در مجمع رقیبان
کی شیر میهراسد از عوعوی شغالی!؟
ای برتر از گلستان! چون گویمت که ماهی!؟
آخر چگونه گویم وصف چنان جمالی!؟
با آفتاب حسنت، گیرد فلک چه عیدی!
وقتی که عید دارد با دیدن هلالی
کی میرسی نگارا! تا جان کنم نثارت؟
این چرخش زمانه، ما را دهد مجالی؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_پروانه